لیگ برتر بیستوپنجم آغاز خواهد شد. از پس روزهای پر هیاهویی که پشت سر گذاشته شد. سوت شروع لیگ برتر در حالی به صدا در میآید که در روز پایانی آن میتوان نوشت که ربع قرن از تبدیل شدن لیگ آماتوری آزادگان به لیگ برتر گذشت و فوتبال ایران تجربه حرفهای شدنش به نیم قرن رسید. البته خودمان میدانیم که حرفهای شدن آن فقط در نام است و به قول برخی پیشکسوتان، فقط شماره پیراهن تیمها و رقم قراردادها حرفهای شده است.
معضلات و مشکلات زیاد است که بخواهیم لیست کنیم؛ از دلایلی که میتوان نوشت تا ادعای حرفهای بودن را رد کرد. از عدم پرداخت حق پخش تلویزیونی توسط صداوسیما گرفته تا عدم شفافیت سهم باشگاهها در موضوع تبلیغات محیطی. از نداشتن زمین تمرین و ورزشگاه اختصاصی برخی باشگاهها گرفته تا نبود یک سازماندهی در برگزاری مسابقات. دیگر موضوعات فنی و تاکتیکی تیمها که جای خود دارد و البته شاید اگر این زیرساختها فراهم بود، میشد قضاوت بهتری نیز در این خصوص داشت.
با این حال، در ۲۵ سال اخیر از روزهایی که لیگ برتر فوتبال ایران شروع شد، گذشت. در روزهایی که علی پروین هدایت پرسپولیس را به عهده داشت و منصور پورحیدری فقید، روی نیمکت استقلال مینشست. محبوبیت پروین شاید در این روزها افول پیدا کرده، اما در آن روزها محبوب سکوهای سرخ بود. منصور پورحیدری هم که از جمله مربیان و پیشکسوتانی بود که چه پیش از پایان زندگیاش و چه پس از آن، مورد احترام هواداران قرمز و آبی قرار داشته. فوتبال ایارن روزهایی را دید که اگر فیروز کریمیهایش در مصاحبهها طنز و شوخی و گاهی توهین داشتند، غلامحسین پیروانی هم داشت که از شعر و ادبیات سخن بگوید و فضای فوتبال ایران را شاعرانه کند.
ربع قرن از شروع فوتبال ایران گذشته و مربیان نامی و گمنام زیادی در این سطح از فوتبال ایران مربیگری کردهاند. از مربیان آرام تا مربیانی پرهیاهو. از آنهایی که پشت صحنه شاید با داوران و مسئولان برگزاری مسابقات برای نتیجه گرفتن به تفاهم میرسیدند تا آنهایی که به توهمی به نام جادوگر متوسل میشدند و انگار هنوز هم نسل این مربیان منقرض نشده است. مربیانی که گاهی با داد و فریاد کنار زمین برای نتیجه گرفتن تلاش کردند و گاهی هم با کوچک و بزرگ کردن زمین تا به اصطلاح حریف را سردرگم و خسته کنند.
هرچه بود و گذشت، اما انگار چهره فوتبال ایران نیاز به تغییر داشت و این تغییر این فصل ملموستر شده است. هرچند میتوانست بهتر از این هم باشد، اما باید به همین میزان هم رضایت داد. مثلاً شاید میشد که استقلالیها به ادامه حضور مجتبی جباری فکر کنند و شاید او هم میتوانست پس از جدایی کمی خوددارتر باشد، اما در هر صورت مدیران استقلال مربی خارجی را ترجیح دادند. هرچند حضور ساپینتو هم میتواند جذابیت را افزایش دهد، به شرطی که سرمربی پرتغالی برخی جنجالهای اضافی را کنار بگذارد. شاید میشد مسعود شجاعی که فصل قبل در مس رفسنجان بازیهای خوبی انجام میداد، به جای حضور در لیگ دسته اول همچنان در لیگ برتر بماند تا چهره فوتبال ایران نونوارتر به نظر برسد، اما حتی حضور او روی نیمکت صنعت نفت آبادان به عنوان تیمی با قدمت و مردمی را باید به فال نیک گرفت.
با تمام این کم و کسریها اما، انگار که فصلهای پر هیاهوی برخی مربیان به پایان رسیده است. آنهایی که فوتبال را طور دیگری دنبال میکردند و به دنبال نتیجه گرفتن از راههای دیگری بودند. مربیانی که امروز لیگ برتر را شروع میکنند، اکثریت در نگاه اول فوتبال را اولویت قرار میدهند و در سخن هم نجیبانه به یکدیگر احترام میگذارند. از پیروز قربانی گرفته که چند سالی میشود به جای تلاش برای کسب محبوبیت در فضای مجازی و به زبان آوردن صحبتهای دلخواه هواداران استقلال، به درستی تیم سابقش و رفتارهای مربیان استقلال را نقد میکرد و حالا در قامت سرمربی فجرسپاسی شیراز تیمش را به لیگ برتر آورده و اولین تجربه لیگ برتری را دنبال میکند؛ تا دراگان اسکوچیچ کروات که پس از کنار گذاشتنش از تیم ملی با وجود صعود به جام جهانی ۲۰۲۲ قطر، نجیبانه سکوت کرد و با قهرمان کردن تراکتور پاسخ آنهایی که باید را داد.
فوتبال ایران امروز چهرههایی را به خود میبیند که بسیاری از اهالی فوتبال به نجیب بودن آنها حتی اگر گاهی صحبتهای منتقدانه داشته باشند، شکی ندارند. از محرم نویدکیا روی نیمکت سپاهان تا حضور قاسم حدادیفر در سمت دیگر اصفهان و روی نیمکت ذوبآهن گرفته تا شروع تجربه سرمربیگری وحید هاشمیان که پس از کسب بالاترین مدارج مربیگری و تجربه حضور در فوتبال آلمان و تیم ملی به عنوان مربی، قرار است پرسپولیس را هدایت کند. دستگیری برخی مربیان که متهم به ارتباط با جادوگر بودهاند پیش از شروع لیگ، نشان از رنگ باختن خرافات در فوتبال ایران دارد و حالا مربیان جوان یا چهرههای تازهای چون سعید دقیقی در پیکان، امیر خلیفه اصل در استقلال خوزستان، سعید اخباری در چادرملو، مهدی رحمتی در خیبر، مازیار زارع در ملون یا وحید رضایی در شمس آذر باید خود را ثابت کنند. در کنار نامهای دیگری چون یحیی گلمحمدی در فولاد، مهدی تارتار در گلگهر سیرجان، مجتبی حسینی در آلومینیوم اراک، رسول خطیبی در مس رفسنجان که حداقل یک نسل قدیمیتر از مربیان تازه وارد فوتبال ایران هستند.
شاید هنوز هم نقدهایی به برخی از این چهرههای وارد باشد. از نحوه انتخابشان به عنوان سرمربی برخی تیمها تا شاید برخی واکنشهای هیجانی آنها در سالهایی که پشت سر گذاشتهایم، اما آنچه به نظر میرسد، چهره فوتبال ایران با این مربیان تغییر کرده است. از فضای تاکتیکی و فنی گرفته تا حتی واکنشهای رسانهای آنها که میتواند آرامش را به جای جنجال به سکوها برگرداند. لیگی که پس از گذر از جادو و هیاهو، حالا در اختیار مربیانی قرار گرفته که عمدتاً به عنوان نجیبزادگان شناخته میشوند.