باشگاه خبرنگاران جوان؛ محمدرضا علیخانی - حمله هوایی رژیم صهیونی به محل نشست رهبران حماس در قطر در نگاه اول یک اقدام نظامی است، اما با کمی تحلیل میشود فهمید که این حرکت نشانهای از ناتوانی این رژیم در رسیدن به اهدافش در غزه است. وقتی کشوری در میدان اصلی شکست میخورد، به ناچار به اقدامات فرعی متوسل میشود تا ناکامی خود را پنهان کند.
انتخاب قطر نیز اهمیت ویژهای دارد؛ شهری که میزبان یکی از بزرگترین پایگاههای نظامی آمریکا در منطقه است. این نشان میدهد که حمله بدون هماهنگی یا حداقل اطلاع آمریکا ممکن نبوده است. همانطور که رهبر انقلاب پیشتر گفتهاند، «قدرتهای غربی حتی به نزدیکترین متحدان خود وفادار نیستند و از آنها صرفاً بهعنوان ابزار بهرهبرداری استفاده میکنند».
تناقض بین گفتمان و عمل نیز قابل توجه است. در حالی که آمریکا و برخی دولتهای عربی از «صلح و مذاکره» سخن میگویند، همزمان عملیات ترور اجرا شد. این نمونهای از «طرح فریب ارتباطاتی» است: ارائه پیام نرم در سطح افکار عمومی و اجرای اقدامات سخت در میدان.
پیام روانی حمله به قطر نیز روشن است؛ این نخستین تجاوز مستقیم رژیم به یک کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس است و میتواند بخشی از تلاش او برای نمایش سیاستهای موسوم به «اسرائیل بزرگ» باشد. البته همانطور که رهبر انقلاب هشدار دادهاند، هرچه نفوذ اسرائیل در منطقه بیشتر شود، دولتهای عرب وابسته ذلیلتر خواهند شد و فاصله آنها با ملتهایشان عمیقتر میگردد.
زمینه داخلی اسرائیل هم اهمیت دارد. افزایش اعتراضها و ناامنیها در سرزمینهای اشغالی، دولت نتانیاهو را به سمت «صادرات بحران» سوق داده است. باز میتوان برای این تاکتیک هم به بیانات رهبرانقلاب رجوع کرد که تصریح کردهاند، «با وحشیگری عقدههای مردم را غلیظتر میکنید». این بدان معناست که حمله اخیر نه تنها بحران داخلی اسرائیل را حل نمیکند، بلکه سطح خصومت و انزجار منطقهای را افزایش میدهد.
در مجموع، یکیاز اهداف حمله به دوحه نمونهای از استیصال اسرائیل در غزه و تلاش برای مدیریت رسانهای و روانی است. شکست در میدان اصلی باعث میشود بازیگران به اقدامات فرعی متوسل شوند تا افکار عمومی منطقه را تحت تأثیر قرار دهند.
*کارشناس سیاسی