کد خبر: ۳۰۸۱۳۲
تاریخ انتشار: ۰۰:۰۸ - ۱۴ تير ۱۴۰۴
اقتصاد ۲۴ بررسی میکند؛
آنچه در نمایشگاه لاهه رخ داد تنها یک صحنه کوچک از یک پردهنمایی بزرگتر است: باکو در حال دوختن ردای جعلی تاریخ بر تن برهنه خود است، با سوزن اسرائیلی، قیچی ترکیهای و نخی که از تاراج هویت دیگران چیده شده است.
اقتصاد۲۴- در تالار شهرداری لاهه، جایی میان عکسهای گردشگری هلند و تابلوهایی از آسیابهای بادی، تصویری سورئال و هولناک به نمایش گذاشته شد: فرشهای نفیس تبریز و اردبیل، محصول دسترنج هزارساله هنرمندان ایرانی، ناگهان به عنوان میراث ملی جمهوری آذربایجان معرفی شدند؛ کشوری که هنوز شناسنامه سیاسیاش از مهر سی سالگی فراتر نرفته است. با صحنهای مواجهیم که نه تنها جعل آشکار میراث فرهنگی است، بلکه پژواک بلند یک پروژه هویتی است که میکوشد خود را با تار و پود دروغ به تاریخ بدوزد!
اما آنچه در نمایشگاه لاهه رخ داد تنها یک صحنه کوچک از یک پردهنمایی بزرگتر است: باکو در حال دوختن ردای جعلی تاریخ بر تن برهنه خود است، با سوزن اسرائیلی، قیچی ترکیهای و نخی که از تاراج هویت دیگران چیده شده است.
پروژه جعل فرهنگی: وقتی نیاز به هویت، به جعل بدل میشود
آنچه در هلند اتفاق افتاد، نه فقط یک اقدام تبلیغاتی، بلکه بخشی از یک پروژه گسترده فرهنگی، روانی و ژئوپولیتیکی است که باکو سالهاست با پشتیبانی آنکارا و دیگران دنبال میکند. از مصادره نظامی گنجوی گرفته تا انتساب فرشهای اردبیل و حتی مسجد کبود ایروان (که در دوران ایرانی ارمنستان ساخته شد)، به جمهوری باکو، با هدفی روشن: «خلق تاریخی نوین برای ملتی که هنوز میان گذشته دروغین و اکنون بحرانزده، معلق است». باکو بهجای آنکه تاریخ خود را از دل پژوهش، اسناد و میراث بومی استخراج کند، با منطق دزدانهای رفتار میکند که هر آنچه را در نزدیکی جغرافیای امروزیش یافت، به نام خود سند میزند. این همان باکوییست که از تصویر پل خداآفرین - بنای ثبتملی ایران - بر روی اسکناس ۵۰۰ مناتیاش بهره میبرد، اما از تاریخنگاری علمی گریزان است.
پاسخ به ینی مساوات: وقتی منطق جعلی بر حنجره فحاشی سوار میشود
واکنش نشریه ینی مساوات ـ ارگان غیررسمی، اما واقعی خاندان علیاف ـ به افشاگریهای احسان موحدیان، مدرس دانشگاه و پژوهشگر قفقاز، سندی زنده بر بیپایه بودن ادعاهای تاریخی این رژیم است. ینی مساوات با زبانی پر از فحاشی، موحدیان را «ترکستیز رذل» و حتی «ارمنیزبان» خوانده؛ بدون آنکه حتی یک سند معتبر از تعلق تاریخی تبریز، اردبیل یا مسجد کبود به باکو ارائه دهد. کارشناسان فرهنگی و تاریخی میدانند که تبریز و اردبیل از قلب فرهنگ ایرانی برخاستهاند، نه از حواشی تازهوارد قفقاز جنوبی. شهری با مراکز عرفان صفوی، سبک خاص نگارگری، بافندگی و مدرسهسازی، نهتنها تاریخش به قبل از تشکیل جمهوری باکو میرسد، بلکه زمانی که باکو هنوز در سیطره قبیلههای پراکنده بود، تبریز مهد تمدن و فرهنگ ایرانی بود.
سکوت دیپلماتیک: آبروریزی فرهنگی در برابر جعل رسمی
در حالی که جمهوری باکو یکبهیک مفاخر فرهنگی ما را در نمایشگاهها، رسانهها و اسکناسهایش مصادره میکند، آنچه عمیقتر از جعل آزار میدهد، سکوت دستگاه دیپلماسی ایران است. وزارت امور خارجه، بهجای واکنش صریح، همچنان در لاک انفعال فرو رفته، و گویی خود را ناظر بیطرف یک بازی خطرناک میپندارد.
بیشتر بخوانید: دورخیز امارات برای دزدیدن خط ایرانی!/ نبرد تمدنهای جعلی بر سر میراث ایران
از چاپ تصویر مسجد گوهرآقا در شوشی با سبک ایرانی و سپس بازسازی جعلی آن تا استفاده ابزاری از مسجد کبود ایروان به نفع باکو، جمهوری آذربایجان پروژهای ضدفرهنگی را مدیریت میکند که بیپاسخ مانده. سکوت وزارت خارجه، انفعال سفارت ایران در باکو و حتی تشکرهای عجیب برخی مقامات فرهنگی از علیاف، نه تنها باعث گسترش این دزدیها شده، بلکه مشروعیتی ضمنی برای آنها ایجاد کرده است.
ریشه تاریخی فرش ایرانی در تبریز و اردبیل
کهنترین فرش کشفشده در جهان، فرش پازیریک است که در یخزدگیهای سیبری پیدا شده و قدمتی نزدیک به ۲۵۰۰ سال (قرن ۵ پیش از میلاد) دارد. کارشناسان از جمله رودنکو و جنی هاسکو (باستانشناس روس) با دلایل دقیق هنری و فرهنگی.
همچون شباهت بین ترکیب فرش با نقشهای سنگ در تخت جمشید، این فرش را به تمدن مادها یا هخامنشیان نسبت دادهاند. همچنین فرشبافی در ایران بخشی از فرهنگ و تمدن مکتوب و پیوسته آن است. شواهدی از نساجی در تپه سیلک کاشان، تپه حسنلو، تپه حصار دامغان و دیگر محوطههای تاریخی، سابقهای ۸ تا ۹ هزار ساله از پارچهبافی و مقدمات قالیبافی در فلات ایران را نشان میدهند.
قالی مشهور اردبیل، که امروز در موزه ویکتوریا و آلبرت لندن نگهداری میشود، یکی از شاهکارهای مسلم قالیبافی جهان است. قالی اردبیل یک سند تاریخی نیز محسوب میشود، زیرا دارای تاریخ و امضا است و در سال ۹۱۸ خورشیدی (۹۴۶ ه. ق / ۱۵۳۹ میلادی) در سیزدهمین سال پادشاهی شاه تهماسب یکم بافته شده است. تار و پود آن ابریشمی است و گرههای فارسی دارد و نام «مقصود کاشانی» بر آن بافته شده است.
بیشتر بخوانید: یگان حفاظت، بازوی شکسته میراث تاریخی ایران/ جولان گنج یابان و قاچاقچیان اشیای عتیقه در بناهای تاریخی + فیلم
این قالی بارها در منابع جهانی به عنوان Persian Masterpiece معرفی شده و حتی قالیبافی کل منطقه قفقاز جنوبی در آن دوره، زیر سلطه مستقیم دولت ایران بوده است. باکو امروز مدعی این قالی شده، اما در آن زمان، باکو جزئی از ولایت شیروان و تحت حاکمیت دولت صفوی ایران بود.
فرش تبریز نیز، با نقوش گلستانی و لچک ترنج خاص خود، از دوره صفویه شهرتی جهانی یافت و بخشی از اقتصاد فرهنگی ایران شد. فرش اردبیل ـ که در سطرهای بالا از آن گفتیم، سندی بیبدیل از ذوق هنری ایرانیان و تعلق آن به دوره صفوی و حکومت شیعی ایران است. آیا کشوری که در دوره صفوی اصلاً وجود خارجی نداشته، میتواند مدعی میراثی شود که سدهها پیش از تولدش ثبت و امضا شده است؟ در کدام اسناد تاریخی، در چه سفرنامهای، در کدام کتیبه یا اثر هنری، نشانی از «فرش باکویی» پیش از «فرش ایرانی» وجود دارد؟ چه ارتباطی میان سبک فرش اردبیل و فرهنگ باکو وجود دارد جز آرزوی مصادره؟
سیاست «نفی ایران»: باکو، ترکگرایی و جعل نظم فرهنگی منطقه
ریشه رفتار ایرانستیزانه باکو را باید از ابتدای شکلگیری این دولت جستجو کرد؛ از ربودن نام آذربایجان تاریخی ایران در ۲۸ می ۱۹۱۸ که در طول ۱۰۳ سال، هماکنون به جایی رسیده که نهتنها نامهای تاریخی ایرانی بادکوبه و شوشی را، تحریف شده معرفی میکنند، بلکه منکر هر ارتباط تاریخی باکو با ایران هستند. آنها که حتی وقیحانه ایران را اشغالگر تبریز و امپراتوری خیالی به نام آذربایجان معرفی میکنند. رفتار جمهوری باکو تنها جعل تاریخی نیست، بلکه تلاش برای نفی هویت ایرانی از منطقه است. تبلیغ خاقانی شروانی و نظامی گنجوی بهعنوان ترکهای ضد ایرانی، ترویج نفرت علیه فارسیزبانان در کتابهای درسی و حتی حمایت از تجزیهطلبی در داخل خاک ایران، همگی بخشی از این پروژهاند.
از نگاه علیاف، ایران باید از هویت قفقاز زدوده شود، اما این پروژه یک نقطه کور دارد: هیچ ملتی نمیتواند هویت خود را بر اساس جعل بنا کند. حتی اگر فرش تبریز را هم در لاهه به نام خود ثبت کند، نمیتواند طنین صدای دار قالی ایران را از دل تار و پود آن حذف کند. چه اینکه جعل فرش ایرانی در نمایشگاه لاهه، تنها یک برگ از دفتر قطور سرقتهای فرهنگی باکو است، پروژهای که نه در سال جاری آغاز شده و نه فقط به فرش محدود مانده است. با نگاهی به رفتار جمهوری آذربایجان در سه دهه گذشته، فهرستی از تحریفها، مصادرهها و جعلهای فرهنگی، تاریخی و جغرافیایی پدیدار میشود که از مرز وقاحت عبور کرده است.
نظامی گنجوی، شاعر قرن ششم هجری، متولد گنجه و بزرگشده در فرهنگ و ادب پارسی، سالهاست در باکو بهعنوان یکی از شاعران ملی جمهوری آذربایجان معرفی میشود. در حالی که آثارش تماما به زبان فارسیست و حتی یک بیت ترکی در اشعارش دیده نمیشود، سفیر آذربایجان در لندن به معرفی نسخه خطی خمسه نظامی گنجوی به عنوان «اثر فرهنگی ایرانی» در «کتابخانه ملی انگلستان» اعتراض میکند، در کتابهای درسیاش او را یک «شاعر ترکزبان» میخواند و در رسانههای خود او را «نماد مقاومت فرهنگی ترکها در برابر ایران» معرفی میکند! در حالی که در دیباچه خمسه نظامی، بارها به ایران، زبان فارسی و شعر پارسی افتخار شده، اما در جمهوری آذربایجان این آثار با تحریف و حذف، به شکل ابزاری در خدمت ناسیونالیسم افراطی درآمدهاند.
خاقانی، دیگر شاعر بلندپایه ایرانی نیز به سرنوشتی مشابه دچار شده است. دولت باکو با وارونهنمایی آشکار، این شاعر را نیز ترکزبان و از نمادهای فرهنگی باکو میخواند. حال آنکه دیوان خاقانی به فارسی است، با واژگان، تعبیرات و فرمهای کلاسیک زبان پارسی. در همین حال، در جمهوری آذربایجان نام این شاعر در کتابهای درسی با هویت ترکی بازنویسی شده و زبان اصلی آثارش سانسور میشود.
بیشتر بخوانید: اسرائیل و آذربایجان چگونه و چقدر از روابط تجاری با یکدیگر سود میبرند؟/ از برنامه نمک زدایی از آب دریای خزر تا بستنی و مشروبات الکلی
جمهوری آذربایجان، به پشتوانه ترکیه و با پیشدستی در ثبت میراث ناملموسی که ریشه در فرهنگ و تمدن ایران دارد؛ شرایط حادتری را برای ما ایجاد نموده است. آذربایجان، موسیقی «عاشیقلار» که در دوره صفوی در ایران پدید آمد، به نام خود در یونسکو به ثبت رساند. ساز «تار» را هم بدون اشاره به نام ایران، برای خود ثبت جهانی کرد. غذای دلمه هم که یکی از قدیمیترین غذاهای ایرانی است به نام این کشور ثبت شد.
تلاش برای ثبت یلدا، نان لواش، چوگان و موسیقی خراسان شمالی، موارد دیگری بودند که قصد ثبت مستقل آنها را داشت، اما ناکام ماند. این کشور که در ایرانستیزی و فارسیزدایی بودجه صرف میکند، خیز برداشت تا «شاهنامه» را نیز به نام خود کند. کار آذربایجان به جایی رسید که تلاش کرد جنگلهای هیرکانی را هم به نام خود ثبت کند.
خطری فراتر از جعل: فروپاشی مرزهای حقیقت
جمهوری آذربایجان نه صرفاً یک کشور همسایه، که پروژهای در حال اجراست. پروژهای با اهداف ژئوپلیتیک، فرهنگی و امنیتی که در آن، تحریف تاریخ به سلاحی بدل شده برای مشروعیتسازی یک حاکمیت مصنوعی. ایران ساکت است و جعل وقتی پاسخ نگیرد به روایت تبدیل میشود! این نه فقط یک دعوای نمادین بلکه نبردی تمام عیار بر سر تملک حافظه تاریخی است و حافظه اگر مصادره شود، هویت نیز به دنبال آن، خواهد رفت...