ترامپ در مسیر بوش: بازگشت سیاست‌های پسا ۱۱ سپتامبر با روکش جدید

5 hours ago 1

باشگاه خبرنگاران جوان؛ سمیه خلیلی - در سپهر پرآشوب سیاست آمریکا، جایی که شعار‌ها و وعده‌های انتخاباتی غالباً در مواجهه با واقعیت‌های قدرت رنگ می‌بازند، دونالد ترامپ همواره ادعای تفاوت و ساختارشکنی داشته است. او که در کارزار‌های انتخاباتی خود، با لحنی گزنده، سیاست‌های جنگ‌طلبانه و مداخله‌جویانه دولت جورج دبلیو بوش را به باد انتقاد می‌گرفت و خود را ناجی آمریکا از "جنگ‌های بی‌پایان" معرفی می‌کرد، اکنون پس از سال‌ها حکمرانی و کنکاش در رویکرد‌های دولتش، تصویری متفاوت از آنچه وعده می‌داد، به نمایش گذاشته است. تحلیل وبگاه خبری آکسیوس، که از معتبرترین رسانه‌های تحلیلی در حوزه سیاست آمریکاست، این فرضیه را مطرح می‌کند که ترامپ نه تنها از میراث بوش دوری نجسته، بلکه با رویکردی گستاخانه‌تر، بی‌پروا و بی‌اعتنا به اصول قانونی و حقوق بشری، همان سیاست‌ها را به شکلی وقیحانه بازتولید کرده است. این نگاه، ترامپ را نه یک آلترناتیو، بلکه نسخه‌ای رادیکال‌تر و عزل شده از پرده‌های دموکراتیکِ سیاست‌های پس از ۱۱ سپتامبر معرفی می‌کند.

فراتر از شعار: تداوم و تشدید سیاست‌های پسا ۱۱ سپتامبر

دوران پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، نقطه‌عطفی در تاریخ سیاست داخلی و خارجی ایالات متحده بود. حملات تروریستی، بهانه‌ای شد برای دولت بوش تا تحت لوای "جنگ علیه تروریسم"، اختیارات بی‌سابقه‌ای را برای نهاد‌های امنیتی به امل آورد. نظارت فراگیر بر شهروندان، حملات نظامی یک‌جانبه و بدون مجوز در نقاط مختلف جهان، به ویژه در منطقه حساس غرب آسیا، ایجاد زندان‌های مخفی و انتقال افراد به آنها بدون طی مراحل قانونی، و سوءاستفاده از مفهوم "امنیت ملی" برای توجیه پنهان‌کاری‌های قضایی و فرار از پاسخگویی، همگی ابزار‌هایی بودند که در آن دوران به کار گرفته شدند. اینها سیاست‌هایی بودند که به شدت مورد انتقاد نهاد‌های حقوق بشری و حتی بسیاری از کارشناسان داخلی آمریکا قرار گرفتند و به عنوان لکه‌های سیاه در کارنامه حقوق بشری این کشور ثبت شدند.

با روی کار آمدن دونالد ترامپ، بسیاری امیدوار بودند که با توجه به شعار‌های ضد جنگ او و انتقاداتی که به سیاست‌های گذشته داشت، رویکردی متفاوت در پیش گرفته شود. اما واقعیت به گونه‌ای دیگر رقم خورد. آکسیوس با دقت به این نکته اشاره می‌کند که دولت ترامپ دقیقاً همان ابزار‌ها را، اما با صراحتی بیشتر، بی‌پروایی آشکارتر و بی‌اعتنایی فاحش‌تر به اصول قانونی و حقوق بشری، برای پیشبرد برنامه‌های مهاجرتی و امنیتی خود به کار بست. این نه تنها تداوم، بلکه تشدید یک رویکرد بحث‌برانگیز بود.

ابزار‌های سرکوب و کنترل: از نظارت تا برچسب‌زنی تروریستی

اجازه دهید به جزئیات ابزار‌هایی بپردازیم که آکسیوس به آنها اشاره می‌کند و شباهت و تفاوت آنها را در دو دولت بوش و ترامپ بررسی کنیم:

۱.     نظارت فراگیر (Mass Surveillance): در دوران بوش و پس از تصویب "قانون میهن‌پرستی" (Patriot Act)، آژانس امنیت ملی (NSA) برنامه‌های گسترده‌ای برای جمع‌آوری اطلاعات شهروندان آمریکایی و خارجی، از جمله مکالمات تلفنی و داده‌های اینترنتی، آغاز کرد. این برنامه‌ها که بعداً توسط افشاگرانی مانند ادوارد اسنودن فاش شد، به دلیل نقض حریم خصوصی مورد انتقاد شدید قرار گرفت. ترامپ نه تنها این برنامه‌ها را متوقف نکرد، بلکه با تأکید بر لزوم مقابله با تروریسم و مهاجرت غیرقانونی، به نوعی مشروعیت بیشتری به آنها بخشید. لحن ترامپ در توجیه این نظارت‌ها، کمتر دیپلماتیک و بیشتر آمرانه و بی‌پروا بود، که حس نظارت بی‌قید و شرط را تشدید می‌کرد.

۲.     حملات نظامی یک‌جانبه در غرب آسیا (Unilateral Military Strikes in West Asia): دولت بوش به بهانه "جنگ علیه تروریسم"، به افغانستان و عراق حمله کرد و عملیات نظامی گسترده‌ای را در منطقه به راه انداخت. این حملات غالباً با انتقادات شدید بین‌المللی و داخلی به دلیل عدم مجوز سازمان ملل و نقض حاکمیت ملی کشور‌ها مواجه بود. ترامپ نیز با شعار "آمریکا اول"، تمایل کمتری به همکاری‌های بین‌المللی نشان داد و حملات پهپادی و عملیات‌های نظامی یک‌جانبه را در کشور‌هایی مانند سوریه، عراق و حتی در خاک ایران (مانند ترور سردار سلیمانی) با رویکردی کاملاً تهاجمی و بی‌اعتنا به پیامد‌های حقوقی و سیاسی آن دنبال کرد. لحن او در توجیه این اقدامات، بسیار تندتر و کمتر به قواعد بین‌المللی پایبند بود.

۳.     انتقال افراد به زندان‌های داخلی و خارجی بدون روند قانونی (Extraordinary Rendition and Detention): دوران بوش با پرونده‌های ننگینی همچون زندان گوانتانامو، زندان‌های مخفی سیا در کشور‌های دیگر و انتقال افراد مظنون به تروریسم به این مکان‌ها بدون اتهام رسمی یا محاکمه عادلانه، همراه بود. این اقدامات نقض فاحش حقوق بشر و کنوانسیون‌های بین‌المللی محسوب می‌شد. ترامپ نیز با اینکه وعده بستن گوانتانامو را نداد، اما به صراحت از شکنجه و روش‌های بازجویی "قوی‌تر" دفاع کرد و نشان داد که هیچ ابایی از استفاده از این ابزار‌ها ندارد. سیاست‌های مهاجرتی او، از جمله جداسازی کودکان از والدینشان در مرزها، نیز نمود دیگری از بی‌اعتنایی به روند قانونی و انسانی بود.

۴.     سوء‌استفاده از مفهوم امنیت ملی برای پنهان‌کاری قضایی (Abuse of National Security for Judicial Secrecy): دولت بوش از مفهوم امنیت ملی به عنوان سپری برای جلوگیری از افشای اطلاعات مربوط به برنامه‌های نظارتی و بازجویی‌های بحث‌برانگیز استفاده می‌کرد. ترامپ نیز این رویکرد را ادامه داد و حتی فراتر رفت.۱ او با حمله مستقیم به قوه قضائیه، تهدید دادستان‌ها و قضات، و استفاده ابزاری از اطلاعات طبقه‌بندی شده برای اهداف سیاسی خود، حاکمیت قانون را بیش از پیش تضعیف کرد. استفاده از "امنیت ملی" در دوران او به ابزاری برای پنهان کردن تصمیمات و اقدامات بحث‌برانگیز دولت تبدیل شد، بدون آنکه شفافیت و پاسخگویی لازم وجود داشته باشد.

۵.     استفاده ابزاری از برچسب تروریست به عنوان حربه‌ای سیاسی و سرکوبگرانه (Instrumentalizing the Terrorist Label): در دوران بوش، "تروریسم" به برچسبی فراگیر برای گروه‌ها و افرادی تبدیل شد که با سیاست‌های آمریکا مخالف بودند. این برچسب‌زنی، امکان سرکوب و محدودیت‌های گسترده‌ای را فراهم می‌کرد. ترامپ نیز با افزودن سازمان‌ها و حتی کشور‌ها به فهرست تروریستی (مانند سپاه پاسداران ایران)، این ابزار را برای اهداف سیاسی و اقتصادی خود به کار گرفت. او همچنین منتقدان داخلی خود را نیز با برچسب‌های مشابه هدف قرار می‌داد، که این امر به تشدید فضای دوقطبی و سرکوبگرانه در داخل کشور منجر شد.

از "جنگ علیه تروریسم" تا "جنگ علیه مهاجران و مخالفان"

نکته اساسی که آکسیوس به آن اشاره دارد، این است که در حالی که دولت بوش این سیاست‌ها را عمدتاً تحت لوای "جنگ علیه تروریسم" و در بستر حملات ۱۱ سپتامبر توجیه می‌کرد، دولت ترامپ همین ابزار‌ها را برای پیشبرد برنامه‌های مهاجرتی و امنیتی داخلی خود نیز به کار گرفت. این تغییر در کانون توجه، نشان‌دهنده یک تحول مهم است: از یک جنگ خارجی با دشمنان خارجی به یک جنگ داخلی علیه گروه‌های خاصی از مردم (مهاجران) و حتی مخالفان سیاسی.

رویکرد "ممنوعیت سفر" (Travel Ban) که به شدت مسلمانان را هدف قرار می‌داد، ساخت دیوار در مرز مکزیک، و سیاست‌های "تحمل صفر" در قبال مهاجران غیرقانونی، همگی نشانه‌هایی از این تغییر جهت‌گیری بودند. این سیاست‌ها، که نه‌تنها یادآور دوران تاریک پس از یازده سپتامبر در دولت جورج بوش هستند، بلکه در دوره دونالد ترامپ، با وقاحتی بی‌سابقه، ابعاد گسترده‌تری یافته‌اند. "وقاحت بی‌سابقه" به معنای عدم تلاش برای پوشاندن یا توجیه دیپلماتیک این سیاست‌هاست؛ ترامپ به صراحت و بدون شرمندگی، این رویکرد‌های سخت‌گیرانه را بیان و اجرا می‌کرد. این بی‌اعتنایی به نرم‌های سیاسی و حقوقی، او را به نسخه‌ای "وقیح‌تر" از بوش تبدیل می‌کند.

پیامد‌های داخلی و بین‌المللی: تضعیف دموکراسی و حقوق بشر

بازتولید و تشدید این سیاست‌ها در دوران ترامپ، پیامد‌های عمیقی هم در داخل آمریکا و هم در سطح بین‌الملل داشته است. در داخل، این رویکرد به تضعیف نهاد‌های دموکراتیک، حاکمیت قانون و اصول حقوق بشر منجر شد. سوءاستفاده از قدرت اجرایی، حملات مستقیم به رسانه‌ها و قوه قضائیه، و دوقطبی‌سازی جامعه، همگی از نمود‌های این تضعیف بودند.
در سطح بین‌الملل نیز، "اول آمریکا" به معنای کنار گذاشتن همکاری‌های چندجانبه، توافقات بین‌المللی و حتی نهاد‌های جهانی بود. این امر به کاهش اعتبار آمریکا به عنوان مدافع دموکراسی و حقوق بشر در جهان منجر شد و خلاء قدرتی ایجاد کرد که توسط بازیگران دیگر پر شد. سیاست‌های مهاجرتی سخت‌گیرانه، چهره‌ای نامهربان و غیرانسانی از آمریکا به نمایش گذاشت که با ارزش‌های ادعایی این کشور در تضاد بود.

 میراثی که ماندگار است

در پایان، می‌توان نتیجه گرفت که ارزیابی وبگاه آکسیوس از دونالد ترامپ به عنوان "نسخه وقیح‌تر بوش"، تحلیلی دقیق و واقع‌بینانه است. ترامپ، با وجود تفاوت‌های ظاهری در سبک و لحن، در عمق سیاست‌گذاری‌های خود به ویژه در حوزه‌های امنیتی و مهاجرتی، نه تنها از میراث پس از ۱۱ سپتامبر فاصله نگرفت، بلکه آن را با بی‌اعتنایی بی‌سابقه به اصول قانونی و انسانی، به اوج رساند. او نشان داد که چگونه شعار‌های پوپولیستی می‌تواند بستری برای تداوم و تشدید سیاست‌هایی فراهم آورد که پیش از این نیز مناقشه‌برانگیز بوده‌اند. این میراث، نه تنها چالش‌های عمیقی برای دموکراسی و حقوق بشر در داخل آمریکا ایجاد کرده، بلکه چهره این کشور را در صحنه بین‌الملل نیز دگرگون ساخته است. این تحلیل، ما را وادار می‌کند تا همواره فراتر از شعار‌ها به واقعیت‌های اعمال قدرت بنگریم و نقش "شخصیت رهبران" را در شکل‌دهی و حتی تشدید سیاست‌های بحث‌برانگیز، جدی بگیریم. این یک یادآوری تلخ است که چگونه یک الگوی سیاسی، حتی با چهره‌ای متفاوت، می‌تواند بازتولید شده و حتی با وقاحتی بیشتر به کار خود ادامه دهد.

Read Entire Article