در هفتههای اخیر، ایران و ایالات متحده در نقطهای حساس از تاریخ روابط خود قرار گرفتند؛ دو راه پیشرو بود: یکی مسیر دیپلماسی و مذاکره که با تمام دشواریهایش، میتوانست برای دو ملت سودمند باشد، و دیگری راه جنگی ویرانگر که حاصلش جز خشونت و بیثباتی نبود. در سال ۲۰۱۸، دونالد ترامپ با خروج یکجانبه از توافق هستهای (برجام) عملاً راه گفتوگو با ایران را مسدود کرده بود. اما در کمال شگفتی، از ابتدای دوره دوم ریاستجمهوریاش در ژانویه ۲۰۲۵، نشانههایی از تمایل او به مذاکره با تهران دیده شد. حتی رهبر معظم ایران، آیتالله خامنهای، نیز آمادگی مشروط برای مذاکره را نشان داده بود.
با این حال، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم اسرائیل، تصمیم دیگری گرفت و مسیر جنگ را به جای گفتوگو انتخاب کرد. ترامپ نیز که میتوانست مانند هیچ رئیسجمهور دیگری در تاریخ آمریکا بر تلآویو فشار وارد کند، در نهایت عقبنشینی کرد و سوار بر موج جنگطلبی اسرائیل شد. ترامپ در آغاز، بهدرستی به دنبال توافقی بود که در قبال توقف برنامه تسلیحات هستهای ایران، تحریمها را بردارد؛ توافقی که هم به سود ایران بود و هم منافع واشنگتن را تأمین میکرد. کاهش خطر گریز هستهای ایران، آرامش نسبی در بازارهای انرژی، کاهش حضور نظامی آمریکا در منطقه و کاهش وابستگی تهران به روسیه و چین از مزایای این توافق بالقوه بود. اما اسرائیل، طبق معمول، در مسیر دیپلماسی سنگاندازی کرد.
تلآویو مدعی است که ایران فقط چند روز با ساخت بمب اتم فاصله داشت و بنابراین "ناگزیر" به حمله شد. این ادعا با گزارشهای متعدد نهادهای اطلاعاتی ایالات متحده همخوانی ندارد. این نهادها سالهاست برآورد کردهاند که حتی در بهترین شرایط، ایران برای ساخت سلاح هستهای به ماهها – اگر نه سالها – زمان نیاز دارد. اگر واقعاً تغییری در این زمانبندی رخ داده بود، آمریکا حتماً به صورت مستقیم در حملات شرکت میکرد.
واقعیت این است که حملات اسرائیل، برنامه هستهای ایران را متوقف نخواهد کرد. آسیب به تأسیسات نطنز و ترور دانشمندان هستهای، عقبگردی موقت است؛ اما نه برنامه نابود میشود و نه دانش از بین میرود. تجربه تاریخی نشان میدهد که "ضربات قطعکننده سر" در کوتاهمدت مؤثرند، اما در درازمدت کارایی ندارند. مگر آنکه ایالات متحده بخواهد با حملهای مشابه حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، به دنبال تغییر رژیم در تهران باشد؛ اقدامی که نتایجش میتواند فاجعهبارتر از عراق باشد.
حالا نهتنها امید به مذاکرات از بین رفته، بلکه ایران انگیزه بیشتری برای تقویت توان هستهای خود پیدا کرده است. در این وضعیت، ایران نه تنها آماده مذاکره نیست، بلکه در فضای افکار عمومی خود را محق در پاسخگویی میبیند. مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، هوشمندانه تلاش کرده که واشنگتن را از حملات اسرائیل جدا نگه دارد. ولی ترامپ، که ابتدا در برابر حمله تردید داشت، حالا در اقدامی حسابنشده، تلاش میکند از این بحران بهعنوان اهرم فشار علیه ایران استفاده کند. همراستایی کامل آمریکا با اسرائیل در این مقطع، تنها باعث خواهد شد که ایالات متحده به شکلی ناخواسته وارد جنگی شود که سودی برای مردمش ندارد.
از منظر تاکتیکی هم این رویکرد محکوم به شکست است. مقامات ایران، بهویژه در شرایطی که تحت حملهاند، حاضر به پذیرش توافقی از موضع ضعف نیستند، چراکه چنین امتیازدهیای، مشروعیت داخلی آنها را خدشهدار میکند. افزون بر این، برخی نیروهای پرنفوذ در داخل ایران از تداوم تحریمها سود میبرند و تغییر وضعیت موجود را به ضرر خود میدانند.
اتفاقی که اکنون در حال وقوع است، در حقیقت نشاندهنده ناتوانی ترامپ در کنترل متحدان "خودسر" آمریکاست. پیش از این نیز او از تصمیم زلنسکی برای حمله به خاک روسیه درست در زمانی که آمریکا در حال مذاکره برای آتشبس با مسکو بود، غافلگیر شده بود. حالا نوبت اسرائیل است که با اقدام یکجانبه، تمام معادلات کاخ سفید را بر هم بزند. اگر دولت ترامپ نتواند انسجام و انضباط را به سیاست خارجی خود بازگرداند، آمریکا در مسیر درگیریهای بیشتر و بیثمر گرفتار خواهد شد. سیاستی که نه به نفع مردم آمریکاست و نه ثبات منطقه را تضمین میکند.
منبع: گاردین