کد خبر: ۳۱۵۵۷۳
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۶ - ۰۱ مرداد ۱۴۰۴
در حالی که اسرائیلیها سناریوی حمله را پیشبینی کرده بودند، اما عبور موشکهای ایرانی از پدافند چندلایه آنان و انتشار تصاویر اصابتهای دقیق و انفجارهای سهمگین در تلآویو، آنان را زودتر از انتظار وارد بحرانی عمیق کرد و محاسباتشان را به هم ریخت. اما اصلیترین شکست طرح آمریکا و اسرائیل نه در عرصه نظامی، بلکه در عرصه اجتماعی و افکار عمومی ایران رقم خورد.
اقتصاد۲۴- اگرچه در سحرگاه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ جنگ نظامی آشکاری میان ایران و اسرائیل آغاز شد، اما این مواجهه حاصل روندی چندلایه و پیوسته از فشارهای اقتصادی، رسانهای و امنیتی است که از اوایل دهه ۹۰ شمسی تشدید شد. در علوم اجتماعی نظریات متعددی وجود دارد که جامعه را حقیقتی چند بعدی و چند لایه میبیند. با الهام از این نظریات میتوان گفت هر دولت - ملت در سادهترین شکل، حداقل دارای چهار رکن بنیادی است: مناسبات اقتصادی، سیاسی، امنیتی و فرهنگی - اجتماعی. این ارکان نهتنها دارای منطقهای درونی خاص خود هستند، بلکه در سطح ساختاری، بهطور پیچیدهای پیوستهاند و بر یکدیگر اثر میگذارند. فروپاشی یا تزلزل در یکی از این ارکان، میتواند به فروپاشی کارکردی کل نظام منجر شود، بهویژه زمانی که اختلال در یکی باعث اختلالات ثانویه در سایر حوزهها شود. در چنین شرایطی است که زندگی کاملاً مختل شده و نظم پیشین که مبتنی بر نظام هنجاری خاصی بوده است، به طورکامل از هم میپاشد.
در شرایط تقابل دو کشور، هر یک میکوشد برای مهار دیگری، به ساختارهای سیاسی و امنیتی آن ضربه وارد کند. اما تجربههای تاریخی متعدد نشان دادهاند که تا زمانی که نظم اقتصادی و اجتماعی بهطور عمیق دچار دگرگونی یا فروپاشی نشود، نمیتوان از تغییرات بنیادین در ساختار قدرت سیاسی سخن گفت. ایالات متحده آمریکا از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، تلاش برای آسیبزدن به چهار رکن بنیادین حیات حاکمیتی و اجتماعی ایران را آغاز کرد، اما تمرکز اصلی خود را بر تضعیف نظم سیاسی و امنیتی گذاشت. ترورهای گسترده در سالهای ابتدایی انقلاب، بههمراه حمایت از رژیم بعث عراق در تجاوز نظامی به ایران، نمونههایی روشن از این رویکرد است. تجربههای حاصل از دهه شصت و بحرانهای سیاسی و اجتماعی دهههای هفتاد و هشتاد، به آمریکا نشان داد که تا زمانی که مردم (نظام اجتماعی - فرهنگی) از نظام جمهوری اسلامی حمایت میکنند، شکست یا تسلیم آن امکانپذیر نخواهد بود. کشوری با جغرافیا، وسعت، جمعیت و توانمندیهای نظامی، چون ایران با تهاجم خارجی از پا درنخواهد آمد؛ بلکه چنین جنگی به تقابلی فرسایشی تبدیل میشود که در نهایت مهاجم را از اقدام خود پشیمان خواهد ساخت. بر این اساس، وقوع بحران داخلی و کاهش یا قطع حمایت مردم از نیروهای مسلح و ساختار سیاسی، پیششرط اساسی موفقیت در هرگونه تهاجم خارجی محسوب میشود.
آمریکاییها که از تجربه چند دهه دشمنی با جمهوری اسلامی ایران به چنین نتیجهای رسیده بودند، از اوایل دهه ۱۳۹۰ پیچیدهترین نسخه مقابله با ایران را طراحی و اجرا کردند. این راهبرد جدید، با الهام از تجربه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بر اساس الگوی فشار همهجانبه، بهویژه پس از بحران سیاسی سال ۱۳۸۸ کلید خورد. این الگو که از سوی برخی تحلیلگران با عنوان جنگ ترکیبی توصیف شده است، مجموعهای از ابزارهای سیاسی، اقتصادی، امنیتی، اطلاعاتی، روانی و رسانهای را بهصورت همزمان و هماهنگ علیه ایران بهکار گرفت؛ با هدف نهایی تضعیف ارکان بنیادین حاکمیت و ایجاد شکاف میان جامعه و حاکمیت.
اختلال در حوزه اقتصادی
طراحی و اعمال نظام تحریمهای گسترده و همهجانبه، با بهرهگیری از ابزار نهادهای بینالمللی همچون شورای امنیت، بهویژه با هدف تحریم ارکان حیاتی نظام اقتصادی ایران نظیر بانک مرکزی و فروش نفت، آغازگر فشارهای شدیدی بر اقتصاد کشور بود. از همان سالهای ابتدایی اجرای این تحریمها، نظام اقتصادی ایران با مجموعهای از بحرانهای پیدرپی و متناوب مواجه شد؛ بهگونهای که در دهه ۱۳۹۰، مجموع نرخ رشد اقتصادی عملاً به صفر رسید. تورم که در سال ۱۳۸۹ حدود ۱۲ درصد بود، تا سال ۱۳۹۹ به بیش از ۴۷ درصد افزایش یافت. نرخ ارز نیز طی این بازه زمانی بیش از ۱۰۰۰ درصد رشد کرد و ارزش پول ملی به تبع آن به شدت کاهش پیدا کرد. این شرایط، بحرانهای معیشتی را بهشکلی فزاینده تشدید کرد و عرصه زندگی اقتصادی مردم را به شدت تنگ نمود. در واکنش به این فشارها، نظام اقتصادی برای دور زدن تحریمهای آمریکا، ناگزیر به بهرهگیری از شبکههای اقتصادی غیررسمی، زیرزمینی و فاقد شفافیت روی آورد. این روند، زمینهساز افزایش فسادهای اقتصادی شد. از سوی دیگر، بروز خطاها و ناکارآمدیهای تصمیمگیری در سطح حکمرانی، بحران اقتصادی را بیش از پیش عمق بخشید و بر دامنه پیامدهای آن افزود.
اختلال در حوزه سیاسی
در کنار تحریمهای اقتصادی، فشارهای سیاسی نیز با هدف انزوای جمهوری اسلامی ایران در ساختارهای بینالمللی آغاز شد. در چنین شرایطی و تحت چنین سطحی از فشار خارجی، میزان خطاها و ناکارآمدیها در ساختار تصمیمگیری سیاسی کشور بهشدت افزایش یافت. همزمان با تشدید مشکلات اقتصادی، فضا برای رشد گرایشهای سیاسی تندرو در میان تمامی طیفهای سیاسی داخلی فراهم شد. این جریانها، با ارائه تحلیلهایی سادهانگارانه و تقلیلیافته از وضعیت پیچیده کشور و همچنین نسخههای ادعایی و آنی برای حل بحرانها، توانستند بخشی از جامعه خسته از فشارهای معیشتی را با خود همراه کرده و به عرصه قدرت سیاسی راه یابند. برخی از این گفتمانها تا جایی پیش رفتند که حل تمام مشکلات را در یک دیدار میان رؤسای جمهور ایران و ایالات متحده میدیدند و برخی دیگر با طرح ایدههایی همچون «حسینیه کردن کاخ سفید» امیدهایی واهی در بخشی از جامعه را ایجاد کردند. در چنین فضای بیثبات و احساسی، بخشی از جامعه نیز به اپوزیسیون خارجنشین توجه نشان داد. در این میان، افراطیترین جریانهای مخالف نظام - که طرفدار سرنگونی از طریق تهاجم خارجیاند - نیز با ژستی دلسوزانه در میان برخی اقشار ناراضی، مشروع جلوهگر شدند.
اختلال در حوزه اجتماعی و فرهنگی
مشکلات معیشتی و اقتصادی، در کنار تعدد خطاها و بعضاً ناکارآمدیهای سیستم سیاسی، همزمان با قدرتگیری جریانهای تندرو، بهتدریج زمینه افزایش تنشهای اجتماعی را فراهم کرد؛ تنشهایی که نهتنها میان گروههای اجتماعی مختلف با یکدیگر، بلکه میان جامعه و حکمرانی نیز شدت یافت. در این مرحله، دشمنان با تکیه بر راهاندازی شبکههای ماهوارهای فارسیزبان، حضور گسترده در شبکههای اجتماعی و پیامرسانها و ایجاد ارتباط مستقیم با اقشار مختلف جامعه، کوشیدهاند با بهرهگیری از مؤلفههای جنگ شناختی، نارضایتیهای معیشتی را به ناآرامیهای اجتماعی بدل کنند. اقداماتی، چون ادراکسازی و بازتعریف مفاهیم پایهای همچون «دوست» و «دشمن»، القای تصورات مخرب مانند «همه فاسدند»، ایجاد تردید و بیاعتمادی نسبت به نهادهای رسمی حاکمیتی، قطبیسازی فضای اجتماعی و فعالسازی شکافهای قومی، جنسیتی و اعتقادی در کنار مهندسی احساسات عمومی بهویژه ایجاد خشمهای ناگهانی و هدایت آن به سوی رفتارهای واکنشی از طریق بسترهای تأثیرگذاری، چون اینستاگرام، نمونهای از این تلاشهای دشمن در این عرصه است. وقوع بحرانهای اجتماعی در سالهای ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ نشانههایی از گسترش دوقطبیها و تشدید نفرت اجتماعی میان گروههای مختلف، از یک سو و افزایش شکاف میان مردم و حکومت از سوی دیگر است. روند نزولی مشارکت عمومی - بهویژه در انتخاباتها - یکی از مهمترین نشانههای کاهش سرمایه اجتماعی و افت همراهی عمومی با نظام تلقی میشود.
بیشتر بخوانید:ماجرای کشف پهپاد انتحاری در بوشهر
در چنین وضعیتی، از نگاه ایالات متحده آمریکا و رژیم صهیونیستی، فرصت برای تهاجم خارجی و وارد آوردن ضربه نهایی به جمهوری اسلامی فراهم شده بود؛ چرا که هر سه رکن اقتصاد، سیاست و بهویژه بُعد اجتماعی، دچار آسیبهای جدی شده بودند. البته مداخله نظامی از ابتدا گزینه مطلوب برای آمریکا نبوده است. تهاجم نظامی مستقیم و تلاش برای سرنگونی ساختار سیاسی از این مسیر، میتواند پیامدهایی پیشبینیناپذیر و کنترلناپذیر بههمراه داشته باشد و هزینههای سنگینی بر مهاجم تحمیل کند. بر همین اساس، راهبرد اصلی آمریکا در قبال ایران، «مهار» یا «نرمالسازی» سیاستهای جمهوری اسلامی از طریق ابزارهای غیرنظامی بوده است؛ سیاستی که با بهرهگیری همزمان از تحریمهای اقتصادی، فشارهای سیاسی و مذاکره - موسوم به سیاست «چماق و هویج» - و همچنین تحریک و هدایت اعتراضات داخلی، بهدنبال فروپاشی یا عقبنشینی نظام از مواضع انقلابی خود بوده است. با وجود اعمال این فشارها و ایجاد آشفتگی و بحران در ابعاد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور، ایالات متحده نتوانست به اهداف نهایی و دلخواه خود دست یابد. نظام اقتصادی ایران، با وجود تحمل بحرانهای سنگین، دچار فروپاشی کامل و ورشکستگی نشد. ساختار سیاسی کشور نیز، علیرغم اختلافنظرهای داخلی بر سر موضوعاتی مانند مذاکره و توافقهایی نظیر برجام، از اصول و سیاستهای کلان خود عقبنشینی نکرد. همچنین، اعتراضات اجتماعی - هرچند هربار نسبت به قبل شدیدتر میشد - در نهایت به یک شورش فراگیر و سراسری منتهی نشد و پس از مدتی فروکش کرد و از رسیدن به هدف مورد نظر طراحان آن بازماند. پس از حوادث هفتم اکتبر، تضعیف موقعیت حزبالله و حماس، از دست رفتن عمق استراتژیک سوریه و چند دور درگیری محدود میان ایران و اسرائیل، دشمنان جمهوری اسلامی به جمعبندی نهایی برای اجرای فاز پایانی حمله به ایران رسیدند. در این تصمیم، نباید نقش افرادی، چون دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو را نادیده گرفت؛ شخصیتهایی جاهطلب و تندرو که در اتخاذ چنین تصمیماتی سهم بسزایی داشتهاند. با اینحال، موضوع صرفاً به اراده فردی آنان محدود نمیشود؛ بلکه باید در نظر داشت که ساختار سیاسی و امنیتی ایالات متحده و اسرائیل، سالهاست برای چنین سناریویی برنامهریزی و زمینهسازی کردهاند. از منظر فردی، چون نتانیاهو، تحولات نظم بینالملل بهگونهای پیش میرود که در صورت باقی ماندن نظام جمهوری اسلامی و با توجه به روند پرشتاب شکلگیری نظمی چندقطبی و افزایش تعاملات ایران با قدرتهایی نظیر چین و روسیه، فرصت وارد آوردن ضربهای کاری به جمهوری اسلامی یا از میان خواهد رفت یا هزینه آن بهمراتب بیشتر خواهد شد.
آغاز جنگ
نوع حمله اسرائیل به ایران، مؤید صحت تحلیلهای پیشین درباره اهداف و راهبردهای این رژیم است. اسرائیل با انجام حملهای غافلگیرانه به فرماندهان ارشد نظامی ایران، هک و اختلال در سامانههای موشکی و پدافندی، بمباران و انهدام مراکز راداری و دفاعی و در نهایت باز کردن مسیرهای هوایی، در پی فلجسازی سریع و کامل توان نظامی کشور بود. چنین شوک نظامی گستردهای میتواند هر ساختار دفاعی را برای مدتها از کار بیندازد. بر اساس محاسبات اسرائیلیها، در خوشبینانهترین حالت، بازپسگیری و راهاندازی مجدد سامانههای موشکی و پدافندی توسط نیروهای مسلح ایران ممکن بود چند روز به طول انجامد. در این بازه زمانی، انتشار مداوم اخبار انفجارها، ترورها و عملیات تخریبی، حس سنگین ناامنی و تحقیرشدگی را در سطح جامعه دامن میزد. در چنین شرایطی، جامعهای که در برابر تهاجم دشمن، ناتوانی نیروهای مسلح خود را در دفاع از کشور احساس کند، بهجای واکنش فعال، ممکن است به بیتفاوتی، یأس و سرخوردگی روی آورد. این احساس تحقیر، نارضایتیهای پیشین از نظام سیاسی و شکافهای اجتماعی موجود را تشدید کرده و میتواند به کاهش جدی حمایت مردم از حاکمیت منجر شود. چنین سناریویی در تاریخ ایران نیز مسبوق به سابقه است. نمونه بارز آن، وقایع شهریور ۱۳۲۰ است؛ زمانی که بخشی از جامعه، نظام سیاسی وقت را عامل وضعیت موجود تلقی کرد و در برخی موارد حتی با نیروهای مهاجم همکاریهایی صورت گرفت و در نهایت از سقوط رضاشاه ابراز خوشحالی کرد. نمونههای تاریخی مشابه نیز در دوران حمله اعراب و مغولان به ایران دیده میشود؛ هنگامی که پس از فروپاشی سد دفاعی نظامیان، بخشهایی از مردم در همدستی با دشمن، مقامات مسئول را هدف قرار داده و در عمل به تسریع سقوط نظام سیاسی وقت کمک کردند. با اینحال، باید توجه داشت که حافظه تاریخی ایرانیان نسبت به سلطه بیگانگان، همواره با نفرتی عمیق همراه بوده است. این نفرت که ریشه در سلسله تهاجمات تاریخی امثال اسکندر مقدونی و چنگیز مغول و اشغال کشور توسط روس و انگلیس دارد، موجب شده است که تسلیمپذیری ایرانیان در برابر حاکمان اجنبی، هرچند در مراحل اولیه ممکن باشد، در بلندمدت جای خود را به مقاومت و جنبشهای اعتراضی داده و سرانجام، نظم داخلی بازسازی شود. هر چند که هزینههای بازسازی و زمان لازم برای آن در مواردی بسیار زیاد بوده است. حال، اگر به این وضعیت شکننده، حجم گستردهای از نفوذیها، عناصر مسلح خائن و تیمهای عملیاتی مجهز به ریزپرندهها و پهپادهای نظامی نیز افزوده شود، کشور دچار نوعی بیثباتی و آشفتگی همهجانبه میشد که با موجی از ترورها، ناامنیها و فروپاشی انسجام اجتماعی همراه میبود. در چنین سناریویی، اسرائیل قطعاً به توقف در این نقطه بسنده نکرده و تجزیه کامل ایران را دنبال میکرد؛ چرا که از دید آنان، با تعمیق شکافهای اجتماعی و تشدید نفرت میان اقشار گوناگون جامعه، زمینههای روانی و اجتماعی لازم برای تحقق این هدف فراهم شده بود.
خطای محاسباتی
اما خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی، نقشه بزرگ و جاهطلبانه آنان را به شکلی معجزهآسا به ضرر خودشان تمام کرد. در پی شهادت جمعی از فرماندهان ارشد نظامی، فرمانده کل قوا بیدرنگ برای تمامی پستهای کلیدی جانشین تعیین کرد. لحن پیامهای انتصاب بهگونهای بود که گویی این جابهجاییها کاملاً طبیعی و از پیش طراحیشدهاند؛ امری که نشان از تسلط، آرامش و اعتماد به نفس بالای رهبری داشت. در همان ساعات نخست، ایشان با صدور پیامی به ملت، بدون آنکه کمترین نشانی از اضطراب یا ناراحتی بروز دهد، با تکیه بر شهادت مظلومانه غیرنظامیان، وعده انتقامی قاطع و عزتمندانه داد. نیروهای مسلح نیز برخلاف برآورد اسرائیلیها، در کمتر از چند ساعت موفق به بازیابی کنترل سامانههای موشکی و پدافندی شدند و به سرعت وارد فاز دفاع فعال و سپس مقابلهبهمثل شدند. رهبر جمهوری اسلامی ساعاتی بعد در قاب رسانه ظاهر شد و با آرامشی کمنظیر، جملاتی روحیهبخش و قاطع به کار برد: «بیچارهشان میکنیم»، «زندگی را به کامشان تلخ میکنیم»، «به اذن پروردگار بر آنها فائق میشویم».
صداوسیما نیز در پی این پیام، فضای رسانهای کشور را از حالت سوگواری به حالتی از خشم مقدس و عزم برای انتقام تغییر داد و نمادهای عزا از قاب تصویر کنار رفتند. پیش از آنکه پیام رهبری بهطور کامل به گوش همه مردم برسد، پاسخ موشکی ایران به اسرائیل آغاز شد. در حالی که اسرائیلیها سناریوی حمله را پیشبینی کرده بودند، اما عبور موشکهای ایرانی از پدافند چندلایه آنان و انتشار تصاویر اصابتهای دقیق و انفجارهای سهمگین در تلآویو، آنان را زودتر از انتظار وارد بحرانی عمیق کرد و محاسباتشان را به هم ریخت. اما اصلیترین شکست طرح آمریکا و اسرائیل نه در عرصه نظامی، بلکه در عرصه اجتماعی و افکار عمومی ایران رقم خورد؛ همان بخشی که سالها هدف اصلی برنامهریزیها، عملیات رسانهای، تحریم و جنگ شناختی دشمنان بود. در واقع، رکن کلیدی طرح حمله - یعنی آشوب و نارضایتی اجتماعی مردم - که میبایست به پاشنه آشیل جمهوری اسلامی بدل میشد، به بزرگترین نقطه ضعف دشمن تبدیل شد؛ چرا که مردم واکنشی ۱۸۰ درجه عکس خواستههای اسرائیل از خود نشان دادند. سخنان رهبر انقلاب و موفقیت سریع نیروهای مسلح در واکنش موشکی، جامعهای که در ساعات ابتدایی حمله دچار شوک و سرگردانی شده بود را به سمت بازیابی اعتماد به نفس و عزتنفس سوق داد. بخش بزرگی از مردم دیدند که حمله نظامی دشمن دقیقاً زمانی رخ داد که جمهوری اسلامی با هدف رفع تحریمها و بهبود شرایط اقتصادی، آمادگی مذاکره حتی با دولت ترامپ را نیز اعلام کرده بود. نظام حتی برای پیشگیری از جنگ، به آخرین اقدامات تحریکآمیز اسرائیل پاسخی نداد و صبوری پیشه کرد؛ تا جایی که برخی، این خویشتنداری را نشانه ضعف دانستند. اما سرانجام پیشبینی رهبر انقلاب محقق شد: آمریکا با فریبکاری، زمینه را برای تهاجم اسرائیل فراهم ساخت. تصاویر تکاندهندهای مانند: خانههای ویرانشده، عروسک خونآلودِ بر زمین افتاده، و پیکر دختر جوانی که زیر آوار باقی مانده بود، باور عمومی درباره ادعای دشمنان مبنی بر مخالفت صرف با نظام سیاسی را زیر سؤال برد. مردم بهوضوح دریافتند که هدف حمله نه فقط نظام، بلکه کل ملت ایران است.
در چنین فضایی، جامعه با نادیدهگرفتن شکافها و اختلافات و فراتر رفتن از نارضایتیهای پیشین، با درک مشترکی از خطر دشمن خارجی، تمامقد پشت سر فرمانده کل قوا و نیروهای مسلح ایستاد. نهتنها کشور وارد جنگ داخلی و آشوب نشد، بلکه بسیاری از مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی نیز در دفاع از میهن به جمع حامیان نظام پیوستند. ضعف دستگاههای امنیتی در شناسایی جاسوسان و کشف تجهیزات دشمن، بهسرعت با سیل گزارشهای مردمی جبران شد. همان مردمی که پیشتر نسبت به نهادهای امنیتی حس خوبی نداشتند، اینبار با اشتیاق با آنها همکاری کرده و موارد مشکوک را بیوقفه گزارش میکردند. به اذعان مسئولان امنیتی، بخش عظیمی از عملیات شناسایی، کشف و انهدام شبکههای نفوذی دشمن، با اتکای مستقیم به همکاری بیسابقه مردم محقق شد. حضور در گردهماییها و راهپیماییها با وجود خطر تهاجم، شجاعت و فداکاری مردم در راه ایران را به رخ همگان کشید. هنرمندان، ورزشکاران، فعالان سیاسی از جناحهای مختلف و چهرههای تأثیرگذار اجتماعی، همصدا علیه اسرائیل و در حمایت از نیروهای مسلح موضعگیری کردند. همگان - با وجود تفاوتهای فکری، ظاهری و سیاسی - در برابر دشمن خارجی متحد شدند و وضعیتی را رقم زدند که بسیاری را شگفتزده کرده و ورق نبرد را در میدان افکار عمومی به سود جمهوری اسلامی ایران بازگرداند.
شکست دشمن به روایت آمارها
ممکن است برخی، روایت ارائهشده از جنگ ۱۲ روزه را نپذیرند و میدان افکار عمومی و عرصه اجتماعی را صحنه پیروزی جمهوری اسلامی بهشمار نیاورند. از همینرو، برای اثبات این مدعا، به دادههای نظرسنجیهای انجامشده استناد میکنیم. بررسی دادههای نظرسنجی مرکز تحلیل اجتماعی «متا» که در سه موج (۲۴ خرداد، ۲۹ خرداد و ۵ تیر ۱۴۰۴) انجام شده، تصویر روشنی از شکست راهبرد رسانهای و شناختی دشمن و تقویت جایگاه جمهوری اسلامی در افکار عمومی ترسیم میکند.
۱- ادراک قدرت و پیروزی
اولین شاخص کلیدی در افکار عمومی، برداشت از «قوی» و «ضعیف» است. بر اساس نتایج نظرسنجی:
۷۱ درصد مردم، ایران را طرف قدرتمند ماجرا میدانند.
در پاسخ به اینکه چه کسی پیروز جنگ بوده است:
۵۲ درصد ایران را پیروز جنگ میدانند،
۳۴ درصد هیچکس را پیروز ندانستهاند.
و فقط ۱۱ درصد اسرائیل را برنده تلقی کردهاند.
۲- مقصر جنگ از دید مردم
۷۷ درصد اسرائیل را مقصر و آغازگر جنگ میدانند.
بیشتر بخوانید:عفو بینالملل: حمله اسرائیل به زندان اوین مصداق جنایت جنگی است
۶۲ درصد مردم، آغاز جنگ را بیارتباط با سیاستهای منطقهای ایران دانسته و منشأ تهاجم را در رفتار اسرائیل تحلیل کردهاند.
۳- سطح همراهی با نظام
سطح همراهی با نظام سیاسی را میتوان از میزان موافقت مردم با تصمیمات کلان در حوزه جنگ و صلح سنجید:
۷۴ درصد آغاز تهاجم متقابل ایران به اسرائیل را تأیید کردهاند.
۶۷ درصد موافق حمله نظامی قاطع به اسرائیل بودهاند، حتی اگر منجر به جنگ تمامعیار شود.
۷۸ درصد از عملکرد نیروهای مسلح ابراز رضایت کردهاند.
۷۰ درصد نیز آمادگی خود را برای همراهی و مشارکت در جنگ در کنار نیروهای مسلح اعلام کردهاند.
در پایان جنگ نیز، ۷۰ درصد از تصمیم نظام برای آتشبس حمایت کردهاند.
۴- تغییر اعتماد به نهادهای حاکمیتی
مقایسه دادههای سهموج متا در سال ۱۴۰۴ با نظرسنجیهای متا در دیماه ۱۴۰۳، تغییرات قابل توجهی را در شاخصهای اعتماد اجتماعی نشان میدهد:
اعتماد به نهادهای نظامی ۱۵ درصد افزایش یافته است.
اعتماد به نظام سیاسی جمهوری اسلامی نیز با رشد ۱۰ درصدی همراه بوده است.
۵- شکست روایتهای دشمن
برخلاف روایتسازی تبلیغاتی دولت ترامپ و متحدان منطقهای آن:
۶۴ درصد از مردم، حمله ایران به پایگاههای آمریکایی را موفقیتآمیز ارزیابی کردهاند.
نزدیک به ۷۰ درصد، آمریکا و اسرائیل را خواهان آتشبس دانستهاند، نه ایران.
این دادهها گواهی روشن بر آن است که جنگ در میدان افکار عمومی نهتنها به سود جمهوری اسلامی رقم خورده، بلکه موجب تقویت محسوس جایگاه آن در جامعه شده است. برخلاف اهداف دشمن، نه آشوب داخلی پدید آمد، نه شکاف مردم و حاکمیت تعمیق یافت؛ بلکه نوعی بازسازی سرمایه اجتماعی در شرایط بحران صورت گرفت.
بیشتر بخوانید:ساختار اقتصادی کشور، کار را به دستانداز میاندازد/ اخذ ۲۸ مجوز برای سرمایهگذاری نشان از عدم پویایی اقتصاد دارد
نتیجهگیری
اسرائیل نقشه بزرگ، جاه طلبانه، کارشده و البته دقیقی را برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و تجزیه ایران طراحی کرده بود. با اینکه نظام از قبل در مورد اصل وقوع حمله اسرائیل به جمعبندی رسیده بود، به گفته خود مسئولان در نوع حمله غافگیر شد. اما نتیجه حاصل از جنگ، آمریکا و اسرائیل را نیز دچار غافلگیری کرده و محاسبات آنها را به هم ریخت. این جنگ چند حقیقت بزرگ و مهم را عیان کرد:
توانمندی و انسجام سیستم سیاسی
برخلاف دیدگاه رایج سیستم سیاسی جمهوری اسلامی یک مجموعه ضعیف، ناتوان و به قول معروف کلنگی نیست. واکنش سریع و هماهنگ دستگاههای گوناگون مانند دولت و به ویژه رهبری نشان داد سیستم سیاسی توانایی مواجهه با بحرانهای بزرگ را دارد و میتواند آن را مدیریت کرده و بر آن فائق شود.
آمادگی و توانمندی نظامی
نیروهای مسلح نشان دادند که مجموعهای آماده و به میزان قابل قبولی پیشرفته هستند، چراکه با وجود چنین شوک بزرگی توانستند به سرعت خود را بازیابی کرده، کنترل اوضاع را از دست دشمن خارج نموده و ابتکار عمل در میدان را به دست بگیرند. عبور از پدافند چندلایه اسرائیل که یکی از پیشرفتهترین، پیچیدهترین و متراکمترین نقاط جهان به لحاظ پدافندی به حساب میآید، یک دستاورد بزرگ نظامی محسوب میشود.
بلوغ اجتماعی و فرهنگی مردم ایران
از همه مهمتر واکنش مردم ایران بود. مردم ایران نشان دادند این جمله که ایران دارای فرهنگی غنی، کهن و باعظمت است جملهای تزئینی برای موزهها و کتابهای تاریخی نیست، بلکه حقیقتی زنده و پویاست که در بطن جامعه حضور دارد. واکنش مردم نشان داد جامعه ایران بسیار بزرگتر و باعظمتتر از آن است که مغلوب جنگهای شناختی و ترکیبی دشمن شده و در لحظات حساس از اتخاذ تصمیم درست ناتوان شود. مکانیسمهای فرهنگی ریشهدار در جامعه ایرانی نظیر عشق به وطن، دلسوزی برای هموطنان، نفرت از سلطه اجنبی و حساسیت شدید به تهدید تمامیت ارضی کشور در حیات جامعه همچنان حضور دارند و همچون سدی محکم در برابر تهاجمات بیگانگان عمل خواهند کرد.
منبع: روزنامه فرهیختگان