کد خبر: ۳۱۷۸۳۱
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۲ - ۱۲ مرداد ۱۴۰۴
در اردیبهشت ۱۳۹۸، کامران برای همکاری در پروژه بازگشت شیر آسیایی به ایران، به باغوحش ارم تهران منتقل شد و نامش به «هیرمان» تغییر یافت. ورود او با پوشش گسترده رسانهای و تبلیغات «بازگشت شیر ایرانی» همراه بود.
اقتصاد۲۴- اردیبهشت سال ۱۳۹۸ و در کوران خبری گسترده، یک شیر آسیایی از باغوحش بریستول انگلستان به باغوحش ارم ایران آمد. نامش «کامران» بود و برای همکاری در پروژه بازگشت شیر آسیایی به ایران، به تهران منتقل شد. نامش را در کشورمان به «هیرمان» تغییر دادند. ورود این شیر با پوشش گسترده رسانهای و تبلیغات «بازگشت شیر ایرانی» همراه بود، اما در روزهای گذشته هیرمان در سکوت خبری در باغوحش ارم از دست رفته است و از آن نگرانکنندهتر، واکنش اداره محیطزیست تهران بود که بدون ارائه هیچ مستنداتی و در اظهار نظری عجیب «کهولت سن» را عامل مرگ اعلام کرد. در حالی که این شیر تنها ۱۲ سال سن داشت. ورود پر سر و صدا و مرگ در سکوت، نه تنها سرنوشت یک شیر، که آینهای از وضعیت باغوحشها و مسئولیتگریزی برخی مدیران است.
ماجرای بازگشت شیر آسیایی به ایران، داستانی است که از یک جفت شیر در باغوحش بریستول انگلستان آغاز شد. «کمال»، شیر نر و شیر ماده به اسم «شیوا» در سالهای حضورشان در باغوحش بریستول چهار توله به دنیا آوردند.
نخستین زایمان موفق آنها در دسامبر ۲۰۱۰ بود که دو توله به نامهای جایندرا (Jayendra) و کالیانا (Kalyana) متولد و بعدها برای مشارکت در برنامههای حفاظتی اتحادیه باغوحشهای اروپایی (EEP) به باغوحشهای دیگر منتقل شدند. دو سال بعد، در نوامبر ۲۰۱۲، کمال و شیوا دوباره صاحب دو توله نر شدند با نامهای «کامران» و «کتان».
این دو توله شیر بهصورت دستی توسط انسان بزرگ شدند، چرا که مادرشان توان پرورش طبیعی آنها را نداشت. تنها چند روز پس از تولد این تولهها، کمال (پدر خانواده) جان سپرد. این دو توله شیر به سرعت به نماد برنامه حفاظتی شیر آسیایی در بریتانیا بدل شدند. سرنوشت آنها، اما متفاوت بود.
بازگشت شیر ایرانی
در اردیبهشت ۱۳۹۸، کامران برای همکاری در پروژه بازگشت شیر آسیایی به ایران، به باغوحش ارم تهران منتقل شد و نامش به «هیرمان» تغییر یافت. ورود او با پوشش گسترده رسانهای و تبلیغات «بازگشت شیر ایرانی» همراه بود.
بیشتر بخوانید:چالشهای حفاظتگران حیاتوحش در ایران
مدیران و مسئولان وقت، مانند سیدمحمدرضا پرهیزکار (مدیرعامل وقت ارم سبز)، مجید خرازیانمقدم (مدیرکل وقت دفتر حیاتوحش سازمان حفاظت محیطزیست)، امیر الهامی (مدیر سابق باغوحش ارم)، و ایمان معماریان (دامپزشک باغوحش)، در آن روزها بارها جلوی دوربینها رفتند و مصاحبه کردند. باغوحش ارم به میمنت و مبارکی این انتقال اعلام کرد که دوازدهم اردیبهشت بلیت باغوحش نیمه بهاست!
خرازیان مقدم نیز در سوالی مبنی بر اینکه این تجربه درباره ببرهای انتقالیافته از روسیه چندان مثبت نبود و چقدر تضمین موفقیت این طرح وجود دارد، گفت: «انتقال ببر از روسیه کاری ناموفق و متولی آن سازمان حفاظت محیطزیست بود. در این مورد باغ وحش ارم متولی کار است و سازمان محیط زیست نظارتهای لازم را دارد کما اینکه این دو موضوع کاملاً متفاوت از یکدیگر هستند!»
چند ماه بعد، ماده شیری به نام «ایلدا» از باغوحش دوبلین ایرلند وارد شد تا در کنار هیرمان، نماینده شیرهای آسیایی باشد. با وجود این تبلیغات، مسئولان تأکید کردند که برنامهای برای زادآوری وجود ندارد و تنها هدف، «آشنایی مردم با شیر ایرانی» است.
به انگلستان برگردیم. در مقابل، کتان، برادر هیرمان در بریستول ماند، اما در دسامبر ۲۰۲۰، پس از یک بیماری کوتاهمدت، توسط گروه دامپزشکی باغوحش بریستول یوتانایز (مرگ آرام با تزریق) شد. سرنوشت هیرمان هم پایان بهتری نداشت. این شیر طی سالهای اخیر بارها بیمار و چند روز پیش خبر مرگ او در سکوت کامل رسانهها اعلام شد.
داستان کمال و شیوا، تولههایشان جایندرا، کالیانا، هیرمان و کتان، و انتقالشان از بریستول به ایران، تصویری روشن از شکست و تناقض در مدیریت حیوانات باغوحش و نظارت بالادستی در کشور ماست.
از یک سو، رسانهها هنگام ورود هیرمان و ایلدا، همسو با باغوحش ارم، جشن گرفتند و پایکوبی کردند؛ اما امروز، مرگ هیرمان در سکوت خبری دفن میشود.
اما واکنش باغوحش ارم در قبال مرگ هیرمان چه بود؟ سکوت.
سکوتی آشنا که بارها در مواجهه با رخدادهای مشابه از این مجموعه دیدهایم؛ سکوتی که اغلب جای شفافسازی، پاسخگویی و رفع ابهام را میگیرد، اما هرجا نیاز به تبلیغات باشد باغوحش ارم از تمام ابزار رسانه استفاده میکند. از گودبایپارتی باران شامپانزه تیرهبخت گرفته تا جشن تولد مایسا بچه فیل در حضور برخی مقامات.
از آن نگرانکنندهتر، واکنش اداره محیطزیست تهران بود که بدون ارائه هیچ مستنداتی و در اظهار نظری عجیب «کهولت سن» را عامل مرگ اعلام کرد. در حالیکه هیرمان تنها ۱۲ سال داشت و در صورت رعایت اصول مراقبتی و اجرای پروتکلهای لازم در شرایط اسارت، شیرها میتوانند تا حدود ۲۰ سال هم زندگی کنند. جالب آنجاست که در وبسایت باغوحش ارم سن شیر در اسارت را ۲۷سال اعلام کرده است.
اما واضح است که کهولت سن بهخودیخود عامل مرگ نیست؛ بلکه ممکن است منجر به بروز بیماریهایی شود که در صورت نبود رسیدگی، منجر به مرگ شود. مرگ بر اثر کهولت سن، یعنی غفلت در مراقبت.
بیشتر بخوانید:زنگ خطر تخریب زیستمحیطی در پی حمله اسرائیل به ایران
اداره دامپزشکی تهران، دیگر نهاد ناظر، نیز در این میان سکوت اختیار کرده و تاکنون هیچ توضیحی درباره علت دقیق مرگ این شیر نداده است.
باغوحش، تکلیفش روشن است، کسب درآمد.
اما چرا دو نهاد ناظر حاکمیتی یعنی محیط زیست و دامپزشکی، هیچ بررسی مستقل و گزارش کارشناسی منتشر نمیکنند؟ این مرگ، فقط یکی از چندین مورد در فهرست مرگومیرهای حیوانات باغوحش ارم است. در ادامه لازم است باقی مرگومیرها با هم مرور کنیم.
مرگ ناگهانی ماده پلنگی سه ساله به نام «ماوی» در بهمن۱۴۰۰
کشته شدن ماده ببر سفید «کوئین» توسط ببر نر، آذر۱۳۹۹
مرگ ببر سیبری در دوم مرداد۱۴۰۳
مرگ گوزن زرد در پانزدهم مرداد۱۴۰۳
کشته شدن شامپانزهای به نام «شمسی» توسط همنوعانش
مرگ شامپانزهای به اسم پرویز
و مرگهای احتمالی و آشکار و پنهان دیگر
این داستان نه تنها سرنوشت یک شیر، که آینهای از وضعیت باغوحشها و مسئولیتگریزی برخی مدیران است. شیر آسیایی همچنان در تعدادی از باغوحشها و جمعیت قابل توجهی از آن در هندوستان وجود دارد و آنچه در مورد انقراض این زیرگونه مطرح شده واقعیت ندارد. چنانچه در مقاله «آیا شیر در ایران وجود دارد؟» در وبسایت The Environmental Literacy Council آمده شیر آسیایی (معروف به شیر ایرانی یا Persian lion، Panthera leo persica) زمانی زیستگاه بسیار گستردهای داشت که از ترکیه، خاورمیانه تا هند را شامل میشد. در ایران، آخرین شواهد به دهههای ۱۹۴۰ بازمیگردد. مشاهدههای پراکنده در زمان جنگ جهانی دوم گزارش شده، اما تایید قطعی نداشتهاند و در نهایت حدود ۸۰ سال پیش به دلایلی مانند شکار بیرویه، تخریب زیستبوم و کاهش طعمه، بهطور کامل از ایران رخت بربست و تنها جمعیت باقیمانده شیر آسیایی، در پارک ملی گیر در ایالت گجرات هند زندگی میکنند؛ جمعیتی که حدود ۷۰۰ فرد برآورد شده و بهرغم تلاشهای بالقوه، در حال حاضر هیچ جمعیت وحشی شیر آسیایی در ایران وجود ندارد. اگر این رویه را طی کنیم ممکن است، این سرنوشت برای یوزپلنگ و پلنگ هم اتفاق بیفتد. سرنوشتی تلخ.
منبع: روزنامه پیام ما