قتل فجیع با توهم خیانت

2 hours ago 1

جزییات یک پرونده جنایی: صدور کیفرخواست برای زن و مرد متهم به قتل

ازدواج کنیم. متهم در ادامه گفت: خواهرزن مقتول این اواخر خیلی ناراحت بود. هنگامی که دلیلش را پرسیدم، مدعی شد زمانی که برای مصرف مواد مخدر به خانه مقتول رفته بود او مزاحمش شده است. همین موضوع باعث شد نقشه قتل را در ذهنمان طراحی کنیم. روز حادثه برای جمع کردن وسایل این زن به خانه مورد نظر رفتیم، اما در آنجا مقتول شروع به فحاشی کرد که در یک لحظه عصبانی شدم و با دستانم او را خفه کردم. پس از ...

کودتای 28 مرداد؛ سرلشکر زاهدی و زریاب خویی

. محمد پدرام پیش از نام خانوادگی پدرام ، عنوان رشتی زاده را داشت. او خدمت دولتی و اداری خود را از کارمندی در بخش تندنویسی مجلس شورای ملی آغاز کرد و در 1338 که به وزارت امور خارجه منتقل شد، مراتب ترقی را تا مشاغل حساس و مهم وزارت امور خانه از دبیر سومی تا سرکنسولی و ریاست اداره کارگزینی پیمود و تا ماه های نخست بعد از انقلاب اسلامی نیز در وزارت امور خارجه مصدر خدمت بود و سپس بازنشسته شد. مصاحبه او با ...

می توانستم کارت معافیت سربازی را هدیه بگیرم/ مراقب باشید جلوی میز قاضی نایستید!

درس زندگی بگیرند. من آبگوشت نمی خورم! آن روزها اعتبار پدر و مادر خیلی زیاد بود. یادم هست در کودکی یک روز که از تکرار آبگوشت خسته شده بودم با اعتراض به مادرم گفتم من آبگوشت نمی خورم! پدرم گفت ایراد ندارد صبر کن ما غذا بخوریم بعد برای تو غذا می آوریم. با خود گفتم حتما نیمرو یا غذای دیگری برایم تهیه می کنند. صبر کردم تا غذایشان را خوردند. غذا را که آوردند دیدم دو قلوه ...

سرنوشت عجیب یک خلبان اعدامی کودتای نوژه

منزل ما تا خواب را برای من تعریف کرده و یک انگشتر عقیق و یک دعا هم داد تا به هر طریقی که ممکن است، این انگشتر دعا به دست ابوالفضل رسانده شود و به او بگویند تا در روز دادگاه، این انگشتر در دستش و دعا هم در جیبش باشد. می گفت: من مطمئنم ابوالفضل آزاد می شود چون حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند که بخشیدم او را به تو، یک چنین عبارتی . من که در جریان پرونده آن شخص بودم و پیگیری می ...

دستگیری عاملان جنایت اینستاگرامی

قرار دادند و زخمی کردند . ساعاتی بعد از این حادثه پلیس از طریق بیمارستان با خبر شد این مرد تسلیم مرگ شده است. با مرگ این مرد روند رسیدگی به پرونده وارد مرحله جدیدی شد . ماموران با شناسایی هویت چهار برادر متهم فراری جست و جو برای دستگیری آنها را آغاز کرد اما ردی از آنها نبود و همگی متواری بودند. سرانجام در روزهای پایانی هفته گذشته، ماموران با خبرشدند، چهار برادر فراری دوباره به محل زندگی خود در ...

گواهی بکارت پیش از ازدواج ابزاری برای تحقیر زنان

کردم که دکتر نتوانست معاینه ام کند سن و سال کمی دارد، اما چند سال از ازدواجش می گذرد. نوجوان بود که به اجبار خانواده ازدواج کرد: یک روز عمه ام به خانه ما آمد و از مادر و پدرم من را خواستگاری کرد تا با پسرشان ازدواج کنم. بعد از آنکه فهمیدم عمه برای چه موضوعی به خانه ما آمده بوده، حسابی عصبی شدم، چون از پسرعمه ام خوشم نمی آمد. تنها خوشحالی ام همین بود که مادرم راضی به این وصلت نیست. اما ...

ادعای عجیب قاتل: وکلا گفتند اگر همسرم را بکشم قصاص نمی شوم!

موجود است. همین موضوع باعث شد قضات دستور استعلام پرینت تماس های تلفنی مقتول را صادر کنند. در جلسه دوم، اولیای دم بار دیگر بر قصاص تأکید کردند و سپس متهم در جایگاه قرار گرفت. کامیار گفت: من یک سال قبل با مهناز ازدواج کردم. البته او قبلاً شوهر داشت و طلاق گرفته بود. به هر حال او را خیلی دوست داشتم، اما چند ماه بعد متوجه شدم به من خیانت می کند. وقتی به او گفتم قول داد این کار را تکرار ...

قاتل: آنها گفتند اگر زن خائن را بکشی، قصاص نمی شوی!

از چند ماه دوباره متوجه شدم به من خیانت می کند و حتی فهمیدم که از برخی افراد پول گرفته است. ما سر این ماجرا درگیر شدیم. به من قول داد این کار را نکند تا اینکه چند روز بعد از خانه فرار کرد و سه روز نیامد. ما او را پیدا کردیم و دوباره به خانه آوردیم. متهم ادامه داد: از اینکه زنم به من خیانت می کرد، کلافه شده بودم تا اینکه با دو وکیل مشورت کردم. آنها گفتند اگر زن خائن را بکشی، قصاص نمی شوی ...

پرینت تلفن مقتول، ادعای خیانت شوهر قاتل را رد کرد

می کردم به من خیانت می کند. وقتی هم از جواب هایش عصبانی شدم، با چاقو ضربه ای به او زدم و از خانه خارج شدم. با تکمیل تحقیقات، پرونده به شعبه 11 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در ابتدای دادگاه، پدر مقتول به جایگاه رفت و گفت: من و همسرم خواستار قصاص هستیم و حتی حاضر به پرداخت حق دیه نوه صغیرمان شده ایم تا ناصر قصاص شود. سپس متهم در جایگاه قرار گرفت و با پذیرش ...

اعترافات تکان دهنده قاتل 19ساله افغان در مشهد؛ جنایت شیطانی در سایه هوس!

بار از خانه پدرم فرارکردم و به تهران رفتم چون عمویم و مادرم نیز به همراه تعدادی از بستگانمان از افغانستان به تهران آمده بودند. البته یک بار هم به افغانستان فرارکردم ولی بازهم به طور قاچاقی به ایران آمدم که دوباره به خانه پدرم در مشهد بازگشتم! چرا ازدواج نکردی؟ قبلا با دختردایی ام ازدواج کردم و حدود 2 سال نامزد بودیم اما به اختلاف خوردیم و او از من طلاق گرفت. چرا ...

گزارش تصویری| حضور معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران در موکب شهدا

امامزادگان علی اکبر و سید رضا در روستای لاسجرد به خاک سپرده شد. دلخوش به رضایت بابا دست های تاول زده اش را پنهان کرد و گفت: آبجی! کاری نداری؟ . اغلب بعدازظهر پنجشنبه ها لاسجرد بود. می رفت سر زمین کمک پدرم. شب را می آمد خانه ی ما. دوباره فردا تا دیر وقت سرزمین می ماند حتی بعد از ازدواجش. گفتم: تو با این خستگی کجا می ری؟ بمون صبح زود برو. . بچه ها را ...

شهید سعید قره داغی به روایت برادر

.... نه اینکه هیچ دوستی نداشته باشد، دوستان خاص خودش را داشت که همگی از بچه هیئتی ها و بچه های مسجد و بسیج بودند. گویا شهید قره داغی در شرف ازدواج بود که به شهادت رسید؟ برادرم حدود شش ماه قبل از شهادتش عقد کرده بود. قرار بود بعد از محرم و صفر سر خانه و زندگی اش برود. ایشان برای خانه سازمانی هم ثبت نام کرده و اسمش در لیست بود. الان که با هم گفت و گو می کنیم، حدود سه، چهار روز ...

همسرکشی به بهانه پیامک های مشکوک

اواسط سال 1403 خبر قتل مشکوک زنی به نام مریم به پلیس گزارش شد. پدر مقتول که موضوع را به مأموران اطلاع داده بود گفت: مدتی بود دخترم با همسرش ناصر اختلاف داشت. صبح روز حادثه چند بار با او تماس گرفتم اما پاسخ نداد. نگران شدم و وقتی به خانه اش رفتم با پیکر خونین او روبه رو شدم. از دامادم هم خبری نبود و حدس زدم او در مرگ دخترم نقش داشته باشد. با حضور پلیس و انتقال جسد به پزشکی ...

بازسازی صحنه جنایت بعد از 6 سال در جاده میامی مشهد

. غنی ادامه می دهد: یوسف برگشته است. وقتی به او گفتم تو که زن وبچه داری، چرا با آبروی یک خانواده بازی کردی و حالا چرا برگشته ای و نمی ترسی تو را بکشند؟ با نشان دادن کلت کمری گفته است: با این از خطر ها دور می شوم. . نوراحمد همان سال با شنیدن این صحبت ها به سراغ فردی می رود و یک اسلحه وینچستر به قیمت 3 میلیون و 200 هزار تومان به همراه پنج فشنگ می خرد. او سپس همه جا دنبال یوسف می ...

3 بار قصاص در ملأعام برای قاتل مخوف؛ قتل بی رحمانه مادر و دختر در رختخواب

متوجه شدم که آن زن در خانه تنهاست. سپیده دم روز بعد دوباره به محل رفتم و زمانی که شوهر او باز هم خانه را ترک کرد، از روی تیر برق به پشت بام رفتم و داخل خانه پریدم. در حالی که مقداری از لوازم برقی و تلویزیون را جمع کرده بودم تا سرقت کنم، ناگهان زن جوان با سر و صدای ایجادشده از خواب بیدار شد و با دیدن من فریاد کشید. من هم برای آنکه او را ساکت کنم، کاردی را که به همراه داشتم بیرون آوردم و ...

پلیس در تعقیب مسافربرنمای سارق

مدتی قبل دختر جوانی در حالی که مجروح شده بود با مراجعه به پلیس از سرقت اموالش توسط یک مسافربرنما خبر داد و گفت: از محل کارم خارج شدم تا به خانه ام در غرب تهران بروم. کنار خیابان ایستاده بودم که یک خودرو مقابل پایم توقف کرد. من هم به تصور اینکه مسافربر است سوار شدم دقایقی بعد راننده به بهانه شلوغی خیابان مسیرش را تغییر داد. من که به او مشکوک شده بود، از راننده خواستم به مسیر قبلی برگردد ...

گزارش تصویری| حضور معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران در موکب شهدا

پاسداران پیوستم. دفاع مقدس و جانبازی در زمان استخدام گفته شد باید آموزش بسیج و سپاه رو ببینید ، گفتم من دو سال ارتش بودم ، دژبان شهر و کشتی گیر بودم ، گفتند پس حالا که خدمت کردید باید دوره مربیگری ببینید ، من را از میاندوآب به مراغه فرستادند ، 45 روز در منطقه شوررحمانلو بودم و آنجا آموزش دیدم و اعزام به جبهه شدم، 3 ماه و 15 روز اعزام به گیلان غرب شدم ، من آنجا به عنوان مسئول ...

صدور حکم اعدام برای مرد متجاوز به 12 زن در تهران

موتور شدم از مسیر منحرف شد و در جای خلوت مرا مورد آزار و اذیت جنسی قرار داد و از من سرقت کرد. یک روز بعد از ثبت این شکایت، زن جوان دیگری به پلیس مراجعه کرد که به همین شیوه طعمه متهم شده بود. او که پرستار سالمند بود گفت: وقتی سر قرار رسیدم متهم به من گفت جلوی خانه مادرش را کنده اند و چاره ای ندارد جز اینکه با موتور به آنجا برویم. با این ترفند زن جوان را فریب داد و همان سناریوی قبلی خود را ...

معصومه آباد ، قهرمان استخبارات بعثی ها

روز های سخت و ماجرا را بگویم. پرسیدم این نامه ها با دست چه کسی می رسد؟ گفتند خانواده؛ ولی من خانه نداشتم گفتم خانه ای ندارم و در جنگ آن را از دست داده ام بعد فکر کردم نامه باید به دست کسی برسد که مطمئن شود که این من هستم که نامه را نوشته ام بنابراین رمزی که بین من و برادرم بود یعنی من زنده ام را روی کاغذ نوشتم. وی ادامه داد: پس از نوشتن نامه به من گفته شد که باید عکس بگیریم. وقتی به لنز ...

بعد از ده سال زندگی کار به طلاق کشید

به گزارش صد آنلاین ، او از دلایلی جدایی می گوید. *چه مدتی است ازدواج کرده ای؟ من و سجاد 10 سال قبل ازدواج کردیم. *بچه دارید؟ بله یک دختر 5 ساله داریم . *صورتت چرا کبود است؟ شوهرم من را از ماشین به بیرون پرت کرد و بدنم کبود شد. *چرا؟ عصبانی شد.، چون گفتم مادرش زن بدی است و نمی توانم با مادرش رفت و آمد کنم. ...

گزارش تصویری| حضور معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران در موکب شهدا

.... نوید شاهد: چه زمانی به نیروی انتظامی پیوستید؟ سال 1353 در شهربانی سابق استخدام شدم و دوم مهر ماه 1359، همزمان با شروع جنگ، در قصرشیرین خدمت می کردم که اسیر شدم. نوید شاهد: تا چه مقطعی به تحصیل ادامه دادید؟ تا دیپلم ادامه دادم. هم دیپلم افتخار و هم دیپلم اقتصاد گرفتم. در روستای خودمان، دبستان ابن سینا بود. تا ششم ابتدایی آنجا درس خواندم و بعد در ...

تولد مهلا با حضور تابوت پرچم پیچ بابا

.... ولی انگار مهران از چیزی خبر داشته باشد، گفت بمون؛ برمی گردم، میام دنبالت. اما دلتنگی مهران بعد از این سفر هم ادامه داشت. به ازای هر روز نبودن فائزه یک گلدان برایش تدارک دیده و همه را دور خانه چیده بود. همهٔ عروسک های مهلا را شسته و سر جایشان گذاشته بود. برایش تاب خریده و گوشه ای از خانه نصب کرده بود. سرخوش از نزدیک شدن دیدار، روزهای انتظار برای برگشتن همسر و دخترکش را می گذراند ...

نقشه آزادگان برای تنبیه منافقین در اردوگاه های صدام

هم شده. اگه اجازه بدی این بار که فحش داد بزنم دهنش رو خرد کنم. گفتم: فعلاً اقدامی نکن. باهاشون مدارا کن تا ببینیم چی میشه. نباید درگیر می شدیم و بهانه دست منافقین می دادیم. یک هفته گذشت دوباره مصطفی آمد و گفت: حاجی من دیگه صبر ندارم. این دیگه از حد گذرونده باید بزنم داغونش کنم. گفتم: فعلاً برو بذار من یه فکری بکنم که اگر درگیری ایجاد شد حداقل کتک نخوریم. بعد دو سه روز دوباره ...

یادی از سیمین بهبهانی، بانوی غزل

دقیقی پیرامون غزل هایم گفت. یادداشتی هم به دستم داد که کاملا پیدا بود با زحمت فراوان نوشته است. شاید می دانست بعدها آن یادگار گرامی چقدر برایم عزیز خواهد بود. دیگر روزهایم با سیمین عجین شده بود. هرازگاه تماس می گرفتم و جویای حالش می شدم. واکنش او در برابر شعرهایی که برایش می گفتم، معصومانه و دوست داشتنی بود. با خنده ای شیرین ابراز فروتنی می کرد. یک بار این شعر را برایش خواندم: ای کاش شریک غم ...

افسانه خواندنی و جالب دختر پادشاه و پسر درویش/ قسمت دوم

پستو بیاورم. مادر، کلاه را آورد و به پسر داد. پسر، نگاهی به کلاه کرد دید چیز به درد بخوری نیست. از ناچاری آن را به سر گذاشت. همین که کلاه روی سرش قرار گرفت، غیب شد. مادر که پسرش را نمی دید، دو دستی به سر خود زد و گفت: ای وای! پسرم کجا رفت. چه به سرش آمد. همین الان اینجا بود. تو را به خدا پسر جان کجا قایم شدی. دلم را به شور نینداز. کجا رفتی! پسر، کلاه را از سر برداشت و دبواره ...

قتل شریک تجاری در باغ ویلا + انداختن جسد در چاه | متهم در آستانه قصاص

ایران آمدم همه جا را دنبالش گشتم، اما نه در خانه اش بود و نه در باغش. با بررسی هایی که انجام دادم متوجه شدم اسناد و مدارک و مقدار زیادی پول و یورو از داخل گاوصندوق خانه اش سرقت شده است. با این شکایت ردیابی های پلیسی آغاز شد، اما دو روز بعد زن جوان بار دیگر به پلیس مراجعه و اعلام کرد که جسد برادرش را پیدا کرده است. او در توضیح ماجرا گفت: در انتهای باغ ویلای برادرم چاه آبی وجود ...

Read Entire Article