باشگاه خبرنگاران جوان- در روزگاری نه چندان دور، حدود یک و نیم قرن پیش، اروپاییها برای سرگرمی و کسب سود، «ولکرشاو» یا همان باغوحش انسانی را برپا میکردند؛ نمایشهایی که در آن انسانهایی از سرزمینهای مستعمره شده با نژادهای متفاوت، به اجبار کوچ داده شده و با برچسبهایی، چون «بیگانه» یا «اکزوتیک» برای عموم مردم اروپا به نمایش گذاشته میشدند. اروپاییها با ژست فرهنگمدار و تمدندوست، با فرض اینکه خود تکاملیافتهترین نسل بشر هستند، تماشای افراد بومی، به عنوان بازماندهای از نسل اولیه بشر را، خالی از لطف نمیدانستند.
برلین، شهری که اغلب به فرهنگ و تاریخ خود میبالد، برای دههها ترجیح داد این رویداد تاریخی و خفتبار را از نگاه مردم جهان پنهان کند. با این حال، عکسها و اسناد به جا مانده، گواهی خاموش و بیچون و چرای آن دوران تلخاند.
ولکرشاوها بیشتر از آن که نمایش انسانهای متفاوت از انسان اروپایی باشند و روحیهی برتریطلبی غربیها را ارضا کنند، نمایش انحطاط روح انسانی بودند؛ انحطاطی که در سایه آن، برای منافع خود، حقوق انسانی دیگران انسانها را سلب میکردند. این نمایشها به صورت تورهای بینالمللی طراحی شده بودند و در کشورهای گوناگون، کلانشهرها و حتی شهرهای کوچک اجرا میشد. به طوری که از نیمه دوم دهه۱۸۷۰، ولکرشاو از شهر هامبورگ آغاز شد و ظرف چند سال به بسیاری از کشورهای اروپایی (از جمله آلمان، فرانسه، بلژیک، بریتانیا، اتریش، سوئیس، ایتالیا و اسپانیا) و همچنین به ایالات متحده، ژاپن و استرالیا گسترش یافت.
کارل هاگنبک، چهرهای مشهور و تاجر آلمانی که نامش بر باغوحش هامبورگ گذاشته شده است، ولکرشاوها را به یک تجارت سودآور تبدیل کرد. او از سال ۱۸۷۵ برگزارکننده نخستین ولکرشاوها بود. اصطلاحاتی مانند «وحشیان» یا «آدمخواران» از جمله واژههای استعماری و نژادپرستانهای بودند که بارها برای نامگذاری این نمایشگاهها بهکار میرفتند.
سوءاستفاده علمی با پوشش وعدههای دروغین
بسیاری از کسانی که از آفریقا به برلین آورده شده بودند، احتمال نمیدانستند که چه سرنوشتی در انتظارشان است. آنها احتمالا با وعدههای دروغین جذب شده بودند و تصور میکردند که قرار است در یک تبادل فرهنگی شرکت کنند. حتی برخی هزینه سفر خود را پرداخته بودند، بیآنکه بدانند قرار است بهعنوان بخشی از این نمایش استعماری خفتبار در معرض دید عموم قرار گیرند.
خانوادههای آلمانی تنها با پرداخت ۵۰ پفنیگ میتوانستند در میان روستاهای ساختگی قدم بزنند و به کودکان، زنان و مردان سیاهپوستی خیره شوند که ناچار بودند نمایش اجرا کنند. اما تحقیر عمومی کافی نبود، این نمایشگاه به عرصهای برای شبهعلم نژادی نیز تبدیل شد. دکتر فلیکس فون لوشتان، پزشک و مردمشناس سرشناس آن زمان، مطالعات پزشکی بر روی شرکتکنندگان انجام داد. او به بهانه عکاسی، چهرهها را دقیق اندازه گرفت تا به بهانه پژوهش علمی، نژادها را طبقهبندی کند. بسیاری از این افراد در برابر این کار مقاومت کردند، چرا که میدانستند این فقط ثبت ساده نیست، بلکه هدفی بسیار شومتر در پس آن نهفته است. دکتر فون لوشتان بعدها به دلیل طراحی «نمودار رنگ پوست» بدنام شد؛ ابزاری نژادپرستانه که در نهایت در مطالعات نژادی آلمان نازی به کار گرفته شد.
قربانیان فراموششده ولکرشاوها
در گوشهای از تروورن، نزدیک بروکسل، هفت تن از بازیگران نمایشگاه قومی سامبو، مپمبا، نگمبا، ایکیا، فیل، کیتوکوا و میبانگه دفن شدهاند؛ کسانی که در جریان نمایشگاه جهانی ۱۸۹۷ جان باختند و سالها بعد، در ۱۹۵۳، اجسادشان به این مکان منتقل شدند.
با این همه، این رخداد تأسفبار تنها گوشهای از واقعیت تلخ ولکرشاوها به شمار میرفت. در نمایشگاه «اسکیموها» که توسط کارل هاگنبک در ۱۸۸۰–۱۸۸۱ برگزار شد، تمام اعضای گروه هشت نفره به دلیل بیتوجهی به مقررات واکسیناسیون جان خود را از دست دادند.
در نمایشگاه «مردم سرزمین آتش» و مجموعه نمایشگاههای چندساله رابرت آ. کانینگهام، شمار زیادی از «آبورجینها» و دیگر بومیان تحت فشار تورهای طاقتفرسا جان باختند.
نمایشگاهی در خدمت توجیه استعمار و سلطه
نمایشهای انسانی تا سال ۱۹۳۰ طی حدود شش دهه تجربه اوج خود، با استقبال گسترده مردم روبهرو شدند. برآورد میشود که نزدیک به ۲۵ هزار نفر در سراسر جهان به نمایش گذاشته شدند و میلیونها بازدیدکننده برای تماشای آنها بلیت خریدند. فهرستی دقیق که در سال ۲۰۲۳ منتشر شد، از وجود ۲۸۰۰ ایستگاه نمایش انسانها، شامل هم ولکرشاوهای بزرگ و هم نمایشهای کوچکتر بومیان، در ۳۲۷ شهر و آبادی اروپا در قرنهای نوزدهم و بیستم خبر میدهد.
این استقبال گسترده، بلکه به طور مستقیم در گسترش شوونیسم مبتنی بر نژادپرستی در جوامع استعمارگر مؤثر بود. چنین نمایشهایی به دولتهای استعمارگر بهانهای میدادند تا غارت و کنترل سرزمینهای دیگر را برای مردم خود توجیهپذیر جلوه دهند.
منبع: فارس