گزارش‌های نوستالژیک و مؤثر قدیمی سیما را یادتان است؟

1 hour ago 1

باشگاه خبرنگاران جوان - نسل دهه‌های ۶۰ و ۷۰ کودکیشان را با گزارش‌های پرشور و حال و به‌یادماندنی گزارشگران تلویزیون از مسائل و وقایع جاری مملکت گذراندند. در آن سال‌ها خبری از سیطره وسایل ارتباط جمعی در میان مردم نبود و رسانه‌های متنی و تصویری وظیفه اطلاع‌رسانی به مردم و سرگرم شدن آنها را به عهده داشتند. همه اینها، اما باعث نمی‌شد تا کیفیت تولید محتوا در تلویزیون تحت‌الشعاع قرار بگیرد و مجریان، برنامه‌سازان و گزارشگران با یک ایده به کار و فعالیت بپردازند.

افرادی که در آن دوران زندگی می‌کردند، خبرنگاران و گزارشگران رسانه ملی را نه‌تنها به‌روشنی می‌شناختند، بلکه حتی تماشای چهره آنها را به‌مثابه قوت غالب خود در شبانه‌روز تلقی می‌کردند. کودکان، نوجوانان و جوانانی که علاقه ویژه‌ای به ورزش داشتند، امور روزانه را به‌خاطر تماشای اخبار ورزشی شبکه سه سیما تعطیل و به وقت دیگری موکول می‌کردند. این فقط اخبار ورزشی نبود که نگاه طیف قابل توجهی از جمعیت کشور ما را از خلیج گواتر تا نقطه صفر مرزی پلدشت از مسائل جاری زندگی می‌دزدید، بلکه برنامه‌ها، افراد و چهره‌های شاخص دیگری در حوزه خبر و اطلاع‌رسانی بودند که علاوه‌بر رسالت کمک به خلق خدا و باز کردن گره‌های موجود در زندگیشان، آنها را به‌شکلی هنرمندانه سرگرم می‌کردند.

خرمشهر ما آمدیم

کم سن‌وسال‌تر که بودیم با حُسن ختام سریال «در چشم باد» حسابی کیف کردیم و ذوق‌زده شدیم. مسعود جعفری‌جوزانی جنبه‌های مستند و واقعی را نیز به اثرش اضافه کرد و کارش را به‌نوعی در مقام بازتاب‌دهنده تصاویر مستند‌های ساخته شده در طول عملیات آزادسازی خرمشهر از دست دشمن بعثی پایان داد. آخرین نمای در چشم باد به گزارش واقعی مردی در کنار مسجد جامع شهر اختصاص پیدا کرد؛ او داشت با اندامی لاغر و صدایی باصلابت پشت میکروفون خبر از آزاد شدن شهری می‌داد که جان‌های عزیزی برای رهایی‌اش از چنگ صدامیان به سمت خدا عروج کرده بودند. جوان لاغر، کسی جز «بیژن نوباوه وطن» نماینده سال‌های بعد مردم تهران در ادوار مجلس شورای اسلامی نبود.

نوباوه قبل از بازگشت دوباره خرمشهر به مام وطن، هیچ‌گاه مسجد جامع این شهر را از نزدیک ندیده بود، ولی هنگامی که پشت میکروفون قرار گرفت و گفت «خرمشهر ما آمدیم» مخاطبان تلویزیونی را به یقین رساند که جوان گزارشگر با آن چهره غبارگرفته‌اش اهل همان حوالی است. صحنه آنقدر زیبا و حماسی از آب درآمد که خیل عظیمی از ملت قهرمان ایران، واژه خرمشهر را به ادبیات کوچه و بازارشان راه دادند و از آن در سلام و احوالپرسی‌هایشان هم استفاده کردند. معمول است که خبرنگاران در طول عملیات‌های جنگی اسلحه دست نمی‌گیرند، اما نوباوه وطن درست پیش از آن گزارش حماسی و در زمانی که نیرو‌های خودی به محاصره ارتش عراق درآمده بودند، دست به سلاح برد و به یاری هموطنان قهرمانش شتافت.

در آغاز جنگ تحمیلی، خبری از گزارشگران حرفه‌ای در این زمینه نبود و بیژن نوباوه هم به‌جز تکیه بر هوش فردی‌اش، تنها از یک الگو برای انجام کار‌هایش بهره می‌برد و آن شخص کسی جز شهید غلامرضا رهبر نبود. غلامرضا رهبر، به‌عنوان نماینده قرارگاه خاتم‌الانبیاء از جایگاه خاص و ویژه‌ای در حرفه «خبرنگاری جنگی» برخوردار بود و همیشه در گزارش‌هایش از میدان نبرد آیه‌هایی از قرآن تلاوت می‌کرد. مردم هنوز هم صدای گرم و بم رهبر را که می‌گفت: «اینجا آبادان است و آبادان می‌ماند» به خاطر دارند. نوباوه نیز به تاسی از شهید رهبر به فعالیت در این عرصه حیاتی می‌پرداخت و خود، به معیاری برای گزارشگری جنگی بدل شد.

پزشک شو ولی خبرنگاری را هم کنارش ادامه بده

برای مخاطبان تلویزیون هیچ خبرنگار و برنامه‌سازی به اندازه عاطفه میرسیدی در حوزه بهداشت و سلامت تبدیل به اسم خاص نشده است. او فارغ‌التحصیل پزشکی عمومی از دانشگاه شهید بهشتی بود، ولی با شروع دهه چهارم زندگی‌اش در ۳۱ سالگی به صداوسیما پیوست و خبرنگاری در حوزه سلامت را به‌تنهایی متحول کرد. شروع کار میرسیدی در رسانه ملی با جنجال همراه شد. بیماری ترسناک ایدز به‌تازگی وارد حیات فردی و جمعی مردم ایران شده بود و خبرنگار جوان زودتر از مدیران دولتی حوزه سلامت تصمیم به روشنگری در رابطه با آن گرفت. همین هم باعث توبیخ او شد، اما واکنش بسیار مثبت مخاطبان تلویزیون جو را به سود میرسیدی برگرداند. پاییز توبیخ‌نامه‌ها فرا رسیده بود و تشویق‌ها از گوشه و کنار داشت به میرسیدی چشمک می‌زد. دختری که خانواده‌اش تصمیم به سقط او گرفته بودند، نه‌تنها پزشک شده بود، بلکه داشت به تنهایی جور سازمان‌ها و نهاد‌های مربوط به حوزه بهداشت عمومی را به دوش می‌کشید.

از واحد مرکزی خبر تا خیابان‌های نیویورک

تاریخچه گزارش‌های میدانی در بخش‌های مختلف خبری رسانه ملی را که مرور می‌کنیم، نام کامران نجف‌زاده بیش از دیگران به چشم می‌آید. او متولد سال ۱۳۵۸ است ولی رسیدن به مرز ۵۰ سالگی هم باعث نشده تا مخاطب خاطراتش از گزارش‌های او در لباس خبرنگار صداوسیما را در دورترین بخش ذهنش بایگانی کند. نجف‌زاده پیش از آنکه تبدیل به یک انسان‌رسانه و حتی سلبریتی در حوزه خبر -از نوع خوبش- شود، کار تصویری‌اش را با فعالیت بی‌وقفه در واحد مرکزی خبر استارت زد. البته او پیش از رسیدن به جام جم در کیهان ورزشی قلم می‌زد و حتی در ۱۹ سالگی، طعم شیرین سردبیری در این حوزه را هم چشید، اما این رسانه ملی بود که بخش نهفته استعداد کامران نجف‌زاده را به نمایش گذاشت.

گزارش‌های او بسیار خلاقانه بود، به‌طوری‌که خبرنگار در طول آن، فقط به روایت نعل به نعل آنچه در پیش رویش رقم خورده بود اشاره نمی‌کرد و متن تصویر، نقشی ویژه در پیشبرد سناریوی نجف‌زاده داشت. به عبارت دیگر، مجری برنامه تازه‌تأسیس ۲۰:۳۰ در گزارش‌هایش به ماهیت تصویر بیش از متن نوشتاری اهمیت می‌داد و در نقطه پایانی، حرفش را هم با آن بیان آرام و متین خطاب به مخاطب، سوژه و گاه مدیران دولتی انتقال می‌داد. شیوه‌ای که نجف‌زاده پیش گرفته بود، کم‌کم وارد بیان و مدل گزارش باقی خبرنگاران هم شد. او در نیمه دوم دهه ۸۰ حضور بسیار پررنگی در قاب تلویزیون داشت و با مستند‌ها و گزارش‌های خبری‌اش موج و همهمه تازه‌ای در میان افکارعمومی راه انداخت.

اگر یادتان باشد و سنتان قد بدهد، حتماً گزارش نجف‌زاده از نفر آخر کنکور را به یاد می‌آورید. در آن ایام، مردم با گوشی‌های نسل جدید تلفن همراهشان که قابلیت ارسال فایل‌های صوتی و تصویری را به‌تازگی پیدا کرده بودند، فیلم مصاحبه نجف‌زاده با نفر آخر کنکور را دست به دست می‌کردند و از تماشای سوژه‌ای با این جذابیت سر ذوق می‌آمدند. گفت‌وگوی پرتیتر خبرنگار واحد مرکزی خبر با دروازه‌بان سال‌های دور تیم ملی و قرمز و آبی‌های پایتخت در فست‌فودی که متعلق به کاپیتان پرسپولیس بود هم بسیار دیدنی از آب درآمد. او پس از چند سال کار مداوم در ایران دور دنیا را گشت و از اروپا و آمریکا گرفته تا شرق دور را زیر پا گذاشت تا صداوسیما و همین‌طور مردم از اطلاعات دست اول و گزارش‌های نیش‌دار این دهه پنجاهی نابغه استفاده کنند.

گزارش نجف‌زاده از قاتلان سریالی در آمریکا و روایت ماجرای گاوبازی در فرانسه از آن جهت اهمیت داشت که شیوه کار این خبرنگار مشحون و آکنده از کنش بود و نسبتی با مدل کاری خبرنگاران متأخر در واکنش به مسائل و اخبار پیرامونشان نداشت. او پیوسته و به‌طور مداوم موج ایجاد می‌کرد و خودش را درگیر و دار حواشی قرار نمی‌داد. از سوی دیگر، گزارش‌های انتقادی او از غرب در دوره‌ای رقم می‌خورد که هیچ نشانی از تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی، اینترنشنال و... در میان نبود و ما نیز برنده نبرد در جنگ روایت‌ها بودیم.

صرفاً جهت اطلاع

پیش از آنکه کامران نجف‌زاده مسئولیت اجرای برنامه پرمخاطب «صرفاً جهت اطلاع» را به‌عهده بگیرد، این محمد دلاوری بود که به تولید محتوا در این زمینه می‌پرداخت. تلاش محمد دلاوری و تیمش در اتاق فکر بسته ویژه خبری تحت عنوان صرفاً جهت اطلاع، نگاهی طنازانه و هجوآمیز به رخداد‌های مختلف کشور بود. او خط قرمز انتقاد و شوخی از مدیران دولتی را عقب راند و توانست بازتاب بسیار مناسبی از طرف مردم و ایضاً مسئولان وقت بگیرد. البته بیان کنایه‌آمیز مجری در نقد عملکرد افراد و سازمان‌ها بی‌پاسخ نماند و مخالفت نمایندگان مجلس را به دنبال داشت، ولی با هر زحمتی که بود، پخش صرفاً جهت اطلاع تا سال ۱۳۹۵ ادامه پیدا کرد و تأثیر بسزایی در رشد سلیقه مخاطبان همیشگی سیمای جمهوری اسلامی ایفا کرد.

این برنامه در فاز محتوایی-معنایی به‌نوعی مدل کمیک و فکاهی‌شده برنامه تلویزیونی «جام جم» در دوره مدیریت جدید سازمان به حساب می‌آمد، با این تفاوت که تأثیر آن در میان مخاطب خیلی بیشتر بود. باری، دلاوری در لحن اجرا شباهت‌هایی به کامران نجف‌زاده داشت، اما جدیت او در پیگیری مسائل اجتماعی، به‌خصوص در برنامه تهران بیست کار دستش داد و در‌های خروج از جام جم را به دلاوری نشان داد. او هیچ‌وقت دوست نداشت که به‌عنوان مجری یا خبرنگار در جلوی دوربین به ایفای نقش بپردازد، چون تمایلش به نوشتن آیتم‌ها و مدیریت میزانسن بود، اما چرخ روزگار طوری برای دلاوری به گردش درآمد که علاوه‌بر خبرنگاری در برنامه‌های مختلف سیما، مجری‌گری و همین‌طور ساخت فیلم مستند را هم تجربه کرد.

گزارشکری که لواشک‌فروش شد

وقتی خبر آغاز لیگ فوتبال جزیره در خروجی خبرگزاری‌ها و اخبار تلویزیون قرار می‌گرفت، مخاطبان انتظار داشتند که صداوسیما آنتن را در بخش‌های مختلف خبری به دست خبرنگارش، «اسماعیل فلاح در لندن» بگذارد تا او با شمردن معایب نظم غربی، جنجال به پا کند. پررنگ‌ترین تصویر بچه‌های دهه شصت و هفتاد از اسماعیل فلاح، گزارش‌های انتقادی‌اش از بریتانیا بود. او به بهانه فوتبال، فرهنگ آنگلوساکسونی را آماج حملات تندوتیزش قرار می‌داد و در میان مخاطبان ولوله به پا می‌کرد. در سال ۱۳۹۸ بود که خبر رسید فلاح عطای کار در رسانه ملی را به لقایش بخشیده و برای همیشه از ایران مهاجرت کرده است. این خبر با واکنش صریح او مواجه شد. او گفت که به بهانه ساخت مستند همچنان در انگلیس اقامت دارد و پس از پایان کار به کشور بازخواهد گشت.

فلاح هنوز به ایران برنگشته و به کار درست کردن لواشک خانگی در انگلیس می‌پردازد، اما برخلاف خبرنگار اعزامی سازمان به آلمان، یعنی احمد صمدی هیچ‌گاه علیه مواضع رسمی حاکمیت نظر نداد و وارد خط و ربط رسانه‌های مزدبگیر آن‌ور آبی هم نشد. فلاح همچنان صفحه اینستاگرام فعالی دارد و فرم گزارش‌های صداوسیمایی‌اش را در قالب این پلتفرم ادامه می‌دهد. سال‌ها پیش، وقتی هنوز شبکه «منوتو» کیا و بیایی در میان طبقه متوسط داشت، گاه‌وبیگاه در برنامه‌هایش به نقد گزارش‌های خبری اسماعیل فلاح می‌پرداخت؛ مسئله‌ای که تأثیر کار این خبرنگار در آن دوره را نشان می‌داد.

حمید معصومی‌نژاد؛ رُم

می‌توان به جرئت گفت که حمید معصومی‌نژاد شاخص‌ترین اسم در میان خبرنگاران خارج از کشور سازمان از دوران رضا قطبی (رادیو تلویزیون ملی در دوران پهلوی) تا همین حوالی است. او در سال ۱۳۶۸ وقتی ۳۰ سالش بود، برای تحصیل در رشته پزشکی لاجرم راهی ایتالیا شد، اما خیلی زود به علت علاقه به کار خبرنگاری از این رشته طبیعی فاصله گرفت و راهی کار در دفتر خبرگزاری ایرنا در رم شد. محتوای گزارش‌های معصومی‌نژاد به اندازه اسماعیل فلاح و باقی خبرنگاران اعزامی به اروپا و آمریکا انتقادی نبود و بیشتر به‌خاطر معرفی سبک زندگی ایتالیایی و تفاوت‌ها و شباهت‌های آن به مدل زیست مردم ایران شناخته و معروف شد، اما یک مسئله حاشیه‌ای بر این شهرت اضافه کرد. تأکید او بر «ر» واژه «رُم» در هنگام معرفی‌اش به حدی بامزه بود که وارد ادبیات مردم کوچه و بازار شد و او را به یک چهره ویژه رسانه‌ای بدل کرد. اتهام بی‌اساس قاچاق سلاح و جاسوسی برای سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی نیز که بعد‌ها از طرف ایتالیایی‌ها پس گرفته شد به این شهرت افزود، چون کسی باور نمی‌کرد که حمید معصومی‌نژاد با آن ظاهر مظلوم و معصوم بتواند دست به انجام چنین کاری بزند.

صبح بخیر ایران

اسم اقبال را رویش گذاشتند، چون برادر و پدرش پیش از اجرای حکم به دلیل فعالیت علیه رژیم پهلوی از طرف دستگاه عفو شدند. او خوش‌یمن بود و این حال خوش را به شریان زندگی شخصی و کاری‌اش نیز پیوند زد. اقبال واحدی کارش در وادی رسانه را از دهه ۶۰ آغاز کرد، اما با همت خود، حسین پاکدل و فرید نیک‌خواه آزاد ایده شکل‌گیری برنامه صبحگاهی «صبح بخیر ایران» را در سال ۱۳۷۳ کلید زد. برنامه در ابتدا به‌قول واحدی خیلی تهران‌زده بود، اما رفته‌رفته جای مردم شهرستان‌ها و روستا‌ها نیز به برنامه باز شد و بیان قصه‌ها و اتفاقات زندگی آنها به امری رایج و همیشگی بدل شد. بچه‌های نسل گذشته به‌خوبی گزارش‌های اقبال واحدی از خورشیدگرفتگی در ایران را به یاد دارند. رویه جدید تلویزیون در برخورد با مخاطب آنقدر گرفت که باقی گزارشگران و برنامه‌سازان تلویزیون نیز به تأسی از صبح به خیر ایران وارد گود شدند و روایت قصه‌های مردمی از گوشه و کنار ایران را وارد متن اصلی تلویزیون کردند.

داستان یک شهر

برای مخاطبان پیگیر اخبار مربوط به حوادث در سال‌های میانی دهه هفتاد ۷۰ هیچ برنامه‌ای به گرد پای «در شهر» نمی‌رسد. شبکه پنج سیما یا همان تهران، تازه از آذرماه ۱۳۷۴ شروع به کار کرده بود، ولی باید برای رقابت با دیگر شبکه‌ها برگ برنده‌اش را رو می‌کرد تا از قافله عقب نماند. برنامه ۱۵ دقیقه‌ای در شهر به بررسی مشکلات مردم در یک اجتماع چند میلیون نفره در شهری به وسعت تهران می‌پرداخت و هرچه جلوتر آمد ابعاد تازه‌ای از موضوعات را تحت پوشش قرار داد. به عبارت دیگر، دوربین در شهر در ابتدا تأکید ویژه‌ای روی اخبار حوادث داشت و با همین دست‌فرمان هم توانست مخاطبان زیادی را برای خود دست‌وپا کند. اقبال مردم به این برنامه آنقدر دامنه‌دار و گسترده شد که فکر ساخت یک سریال با محوریت درشهر، به سرعت عملی و اجرایی شد. این اثر تلویزیونی «داستان یک شهر» نام داشت و در فاز نخست با کارگردانی خسرو معصومی به روی آنتن رفت.

این مجموعه اپیزودیک به پس‌زمینه شکل‌گیری ایده برنامه در شهر و حال‌وهوای خبرنگارانش می‌پرداخت و همچون اصل سوژه بسیار مورد علاقه مردم تهران قرار گرفت و همین هم باعث شد تا ادامه پروژه در فصل‌های بعد نیز به تصویب رسید؛ با این تفاوت که کارگردان فیلم عامه‌پسند «پرپرواز» جایش را به فیلمساز مهم سال‌های بعد، یعنی اصغر فرهادی داده بود. درحقیقت، پخش یک برنامه واقعه‌محور که اتفاقات جاری در میان فراز و نشیب‌های زندگی مردم تهران را روایت می‌کرد آنقدر حائز اهمیت بود که نظر فیلمنامه‌نویس خوش‌قریحه مجموعه «روزگار جوانی» را به سمت کارگردانی و نگارش فیلمنامه فصل‌های دوم و سوم آن جلب کرد. فرهادی پیش از قرار گرفتن در پشت دوربین داستان یک شهر، سریال «چشم به راه» را هم کارگردانی کرده بود، اما اهمیت برنامه درشهر به حدی در نگاه افکارعمومی به چشم آمد که باعث شد او عملاً فصل جدید کارنامه هنری‌اش را با آن آغاز کند.

منبع: فرهیختگان

Read Entire Article