باشگاه خبرنگاران جوان؛ محمدعلی شفیعی*- شنیده میشود که رژیم صهیونیستی در حال منزوی شدن در دنیا است و تاثیر گذاری و نفوذ خود را در جهان از دست داده است. مصادیقی هم برای آن ارائه میشود که مرسومترین و پر تکرارترین آن، مربوط به موضوع به رسمیت شناختن فلسطین توسط کشورهای دیگر به ویژه کشورهاییست که در حوزه غرب تعریف میشوند.
هر چند این موضوع حائز اهمیت است و نشانهای برای انزوای رژیم میباشد، اما در مجموع اهمیت اولیهای ندارد، زیرا که میدانیم این اقدام بیشتر برای حفظ چهره خود این کشورها انجام میشود و حمایت ظاهری ایست از شعارهای حقوق بشریای که طی همه سالها دادهاند. حال که راهی برای سرپوش گذاشتن بر جنایتهای رژیم صهیونیستی ندارند، به نوعی تلاش میکنند خود را از این مخمصه نجات دهند.
از موضوع «به رسمیت شناختن فلسطین» توسط دولتها مهمتر، موضوع نگاه مردم نسبت به رژیم صهیونیستی است. موضوعی که اگر به ادبیاتی فراگیر تبدیل شود به تدریج تاثیر جدی بر ساختارهای سیاسی هم خواهد گذاشت.
احتمالا شنیدهاید که فردی به نام ممدانی، که مسلمان است، برنده رقابت درون حزبی دموکراتها برای کاندیداتوری جایگاه شهردار در شهر نیویورک شده است. این موضوع از آن باب مهم است که کاندیدای دموکرات برای این جایگاه در نیویورک، به احتمال خیلی قوی، شهردار نیویورک خواهد بود و در نظرسنجیها هم با اختلاف از رقبای خود، پیش است. اما چرا در فضایی که ادبیات ضد مهاجر و ضد مسلمان وزن مهمی در ادبیات عمومی و حاکمیتی ایالات متحده دارد فردی که هم از خانواده مهاجر است و هم مسلمان، به عنوان کاندیدای حزب، با وجود عدم تمایل سران حزب در انتخابات توسط مردم رای میآورد؟
برای پاسخ به این سوال، جالب است این اعداد را ببینیم: لابی AIPAC که مهمترین لابی صهیونیستی در ایالات متحده است و همیشه از فعالترین آنها بوده است و هزینههای زیادی برای نجات چهره رژیم صهیونیستی در ایالات متحده به ویژه پس از ۷ اکتبر انجام داده است، در میان دموکراتهای نیویورک که شهری اصالتا دموکرات است فقط دارای محبوبیت ۱۵% بوده و با عدم محبوبیت ۵۰% روبروست.
اگر بخواهم ظهور ممدانی را در این فضا تفسیر کنیم، میتوان گفت کاندیداهایی که از جایگاه انتقادی نسبت به اسرائیل ورود میکنند، احتمال بیشتری برای برنده شدن انتخابات درون حزبی دارند! و میدانیم که ممدانی همیشه منتقد اقدامات رژیم صهیونیستی بوده است و حتی گفته است اگر نتانیاهو به نیویورک وارد شود، حکم دیوان بینالمللی کیفری را اجرا خواهد کرد و وی را دستگیر میکند.
هر چند تفسیر اقتصادی در اقبال به او هم حائز اهمیت است، اما ضدیت او با رژیم صهیونیستی و قرار گرفتن او در نگاه مردم در دسته کسانی که ضد نگاه جریان اصلی حرکت میکنند، همان موضوعیست که پیشتر اشاره شد و اهمیت بیشتری دارد. توجه مردم آمریکا به اقدامات رژیم صهیونیستی و ضدیت با جنایات این رژیم، به عنوان لنگرگاهی عمل میکند که میتواند منجر به تغییرات سیاسی، شود. تغییراتی که اگرچه در گامهای اولیه بزرگ و تغییر دهنده کلی بازی سیاسی نخواهند بود، اما با گذر زمان و ادامه دار شدن، میتواند تغییرات جدیای فراهم آورد.
حال به ابتدای این یادداشت بر میگردم. مخالفت سران غربی با برخی از اقدامات رژیم صهیونیستی و محکوم کردن آن و از سوی دیگر وعده به رسمیت شناختن فلسطین به عنوان کشور مستقل را میتوان حربهای در راستای حفظ جایگاه خود در فضای داخلی کشورشان تعبیر کرد. به نظر میرسد سیاستمداران غربی به این جمع بندی رسیدهاند که در صورت عدم پاسخ مناسب و جدی به مطالبات شکل گرفته در بخش مهمی از شهروندانشان، نهایتا منجر به پاسخهایی از سوی آنان خواهد شد که ممکن است رشته امور را از دست آنان خارج کند، لذا در حال تدارک پاسخهای مناسب برای این مطالبات هستند تا بتوانند تسلط خود را بر امور کشورشان، حفظ نمایند و مانع از تغییرات جدی گردند.
به نظر میرسد سناریو مطلوب سران غربی برای اسرائیل آن است که با فشار به بنیامین نتانیاهو و دیگر جریانهای داخلی اسرائیل، مقدمات برکناری وی را از قدرت فراهم کنند. موضوعی که به علت پروندههای متعدد قضایی و بحرانهای اجتماعی و چالشهای امنیتی ایجاد شده توسط دولت او، درون سرزمینهای اشغالی نیز با اقبال مواجه خواهد شد. پس از برکناری نتانیاهو، سران غربی با فروش این دستاورد به افکار عمومی کشورهای خود، آن را پاسخی درخور به مطالبات آنها نشان خواهند داد و پس از آن به سفیدشویی تصویر کلی این رژیم خواهند پرداخت تا بتوانند کلیت رژیم را حفظ کنند و جنایات این رژیم را از اذهان عمومی بزدایند.
هر چند این سناریو، شاید مطلوب آنان باشد، اما باید دید تا چه حد موفق خواهد بود. موانع زیادی در راه دستیابی به این هدف، میتوان متصور شد. اول آنکه شخص نتانیاهو و همپیمانان نزدیک او، به هیچ عنوان تمایلی به تن دادن به این سناریو ندارند و طبیعتا هر آنچه در توان داشته باشند، برای به سرانجام نرسیدن آن انجام میدهند، چه آنکه شاهد هستیم نتانیاهو در هفتههای مکرر به بهانههای مختلفی، چون بیماری، مسائل امنیتی، سفر و مواردی از این دست، از حضور در دادگاه طفره میرود و از سوی دیگر با ایجاد درگیری با طرفهای جدید و یا تشدید تنش ها، سعی میکند شرایط حاکمیت را به صورتی نگه دارد که امکان بحث و گفتوگو پیرامون تغییر نخست وزیر، وجود نداشته باشد.
از سوی دیگر، این آگاهی در بین روشنفکران و طیف زیادی از مردم به وجود آمده است که مسئله اصلی، شخص نتانیاهو نیست و این موضوع به ذات و فلسفه اشغالگری بر میگردد و جهت گیری اعتراضات آنها نیز نه به سمت نتانیاهو بلکه به سمت کلیت رژیم صهیونیستی و با هدف آزادسازی فلسطین است؛ لذا به نظر میرسد حتی اگر سناریو برکناری نتانیاهو هم اجرایی شود، باز هدف این امر محقق نخواهد شد.
اما سناریو مطلوبتر برای فلسطین که به نظر نشانههای جدیای از آن نیز بروز پیدا کرده است، دچار شدن رژیم صهیونیستی به سرگذشت رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی است. باید به خاطر داشته باشیم که مخالفان رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی، تا روز آخر مورد غضب غرب بودند و حتی تحریم نلسون ماندلا رهبر آزادی خواهان آفریقای جنوبی با وجود آنکه تبدیل به قهرمان آزادی خواهی شده بود، در سال ۲۰۰۸ و حدود ۱۲ سال پس از لغو آپارتاید در آفریقای جنوبی برداشته شد و از لیست تروریستهای کنگره آمریکا، خارج شد!
در همان سالهای برقراری رژیم آپارتاید که تا لحظه آخر به نظر قوی و مسلط میرسید، شاهد آن بودیم که برخی از به اصطلاح اندیشمندان وابسته به جریان اصلی، سعی در تئوریزه کردن آن در فضاهای آکادمیک داشتند و سیاستمداران غربی نیز از آن حمایتی تمام عیار میکردند. اما این موضوع مانع از شکل گیری موجهای اعتراضی علیه آن در میان مردم و پس از آن در میان حاکمان کشورهای مختلف و نهایتا ورود سازمانهای بین المللی به این مسئله و فلج کردن رژیم آپارتاید و سقوط آن نشد.
اگرچه رژیم صهیونیستی و جنایات آن قابل مقایسه با آپارتاید آفریقای جنوبی نیست، اما باید به خاطر داشت که مشابه سازی این دو رژیم در حال حاضر در میان بسیاری از معترضان انجام میشود و بسیاری خواهان براندازی کلیت این رژیم هستند. اعتراضات و آگاهیهای عمومی شکل گرفته، در کنار اقدامات نه تنها دولتهای غیر غربی بلکه بسیاری از دولتهای غربی و همچنین ورود سازمانهای مردم نهاد و رسمی بین المللی و ارائه گزارشها در خصوص جنایتهای این رژیم و حتی محکومیتهای رسمی نهادهای داوری بین المللی، میتواند مقدمه مهمی برای پیمودن مسیر اشاره شده، توسط رژیم صهیونیستی باشد. مسیری که نهایتا میتواند منجر به فروپاشی حاکمیت این رژیم بر سرزمینهای اشغالی گردد.
هر چند به نظر میرسد طرح ریزی و برنامه ریزی انجام شده توسط سران غرب، برای سناریو اول است و با توجه به اهمیت استراتژیک این رژیم برای آنان، با هر ابزاری برای حفظ و بقای آن تلاش خواهند کرد، اما به نظر میرسد دنیا به سمت سناریو دوم در حرکت است. شاید دستیابی به این هدف خیلی دور از دسترس به نظر برسد، اما به خاطر داشته باشیم که شاید پیش از ۷ اکتبر، هیچ کس فکر نمیکرد هر روز بلااستثنا در یک گوشه از جهان، راه پیماییهایی در راستای حمایت از آرمان فلسطین در جریان باشد، اما امروزه شعار آزادی فلسطین از نهر تا بحر شعاریست که خاموش نمیشود.
شعارهای ضد صهیونیستی تماماً با برچسب ضدیهودیگری سرکوب میشد، اما امروزه بین این دو موضوع تفکیک قائل شدهاند و شنیدن صدای مخالف در میان سیاسیون غرب علیه رژیم صهیونیستی امری غیر قابل تصور بود، اما امروزه این شعارها هر چند امری نادر است، اما محقق شده است. اتفاقی که نهایتا آمریکا نیز، همچون پذیرش جنایات ضد انسانی آپارتاید، آن را خواهد پذیرفت و همراه این موج خواهد شد.
*کارشناس بینالملل