باشگاه خبرنگاران جوان؛ مهسا حنیفه - لیندسی گراهام با اشاره به اشغال نظامی توکیو و برلین در سال ۱۹۴۵، از لزوم تصرف کامل غزه توسط رژیم صهیونیستی سخن گفته و آن را راهی برای پایان دادن به درگیری با حماس و بازسازی این منطقه معرفی کرده است. این پیشنهاد، که با حمایت ضمنی دونالد ترامپ و برخی مقامات اسرائیلی همراه شده، در کنار گزارشهایی از طرحهای بنیامین نتانیاهو برای الحاق بخشهایی از غزه، پرسشهای عمیقی درباره امکانپذیری، پیامدها و اخلاقیات این سیاست ایجاد کرده است.
تکرار تاریخ یا قماری خطرناک؟
گراهام در مصاحبه با شبکه انبیسی، با ارجاع به اشغال توکیو و برلین در پایان جنگ جهانی دوم، پیشنهاد داده که رژیم اسرائیل باید غزه را با زور تصرف کند و سپس با بازسازی آن، آیندهای بهتر برای فلسطینیها رقم بزند. او این مدل را مشابه اقدام متفقین در سال ۱۹۴۵ میداند، زمانی که آلمان پس از تسلیم در مه ۱۹۴۵ به مناطق اشغالی تقسیم شد و ژاپن، پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی در اوت همان سال، تحت نظارت ژنرال داگلاس مکآرتور بازسازی شد. این اشغالها، که با خلع سلاح کامل، تغییرات سیاسی و بازسازی اقتصادی همراه بود، به بازگرداندن ثبات در این کشورها کمک کرد. اما آیا این الگو برای غزه، منطقهای با بافت جمعیتی متراکم، تاریخچه مقاومت و بحرانی انسانی در ابعاد بیسابقه، قابل اجرا است؟
غزه، با مساحتی حدود ۳۶۵ کیلومتر مربع و جمعیتی بالغ بر ۲.۲ میلیون نفر، یکی از متراکمترین مناطق جهان است. محاصره رژیم صهیونیستی از سال ۲۰۰۷، این باریکه را به زندانی روباز تبدیل کرده که بیش از ۸۰ درصد ساکنانش به کمکهای بشردوستانه وابستهاند. گزارشهای سازمان ملل، از جمله برنامه جهانی غذا، هشدار میدهند که یکچهارم جمعیت غزه در آستانه قحطی قرار دارند و بیش از ۱۰۰،۰۰۰ کودک، از جمله ۴۰،۰۰۰ نوزاد، با خطر گرسنگی مرگبار مواجهاند. تاکنون ۱۲۲ نفر، که ۸۳ نفرشان کودکاند، بر اثر سوءتغذیه جان باختهاند و این آمار با ادامه محاصره رو به افزایش است. برخلاف آلمان و ژاپن که پس از تسلیم کامل، مقاومتی در برابر اشغال نداشتند، غزه پایگاه گروههای مقاومتی مانند حماس است که از حمایت بخشی از مردم برخوردارند. این تفاوت بنیادین، احتمال موفقیت اشغال نظامی را کاهش میدهد و خطر تبدیل غزه به باتلاقی برای نیروهای اسرائیلی را افزایش میدهد.
گراهام که پیشتر پیشنهاد استفاده از سلاح هستهای در غزه را مطرح کرده بود، با این اظهارات بار دیگر نشان داده که رویکردی سختگیرانه و جنجالی به مناقشه فلسطین-اسرائیل دارد. اما این پیشنهاد که به نظر میرسد با حمایت ضمنی دونالد ترامپ همراه است، نهتنها از منظر عملیاتی با چالشهای عدیدهای مواجه است، بلکه از منظر اخلاقی نیز با انتقادات گستردهای روبهرو شده است. فعالان کنترل تسلیحات و سازمانهای حقوق بشری، پیشتر اظهارات گراهام درباره استفاده از سلاح هستهای را به دلیل عادیسازی این تسلیحات خطرناک محکوم کرده بودند. اکنون، ایده اشغال نظامی نیز میتواند به تشدید تنشها و نقض قوانین بینالمللی منجر شود.
بحران انسانی غزه: گرسنگی به مثابه سلاح جنگ
محاصره غزه توسط رژیم اسرائیل که ورود غذا، آب پاک و تجهیزات پزشکی را به غزه شدت محدود کرده، این منطقه را به آستانه فروپاشی برده است. گزارش یونیسف نشان میدهد که از هر پنج کودک در غزه، یک نفر دچار سوءتغذیه حاد است و برنامه جهانی غذا هشدار داده که ادامه این وضعیت میتواند به قحطی گسترده منجر شود.
این بحران انسانی که با مرگ کودکان بر اثر گرسنگی و بیماری همراه شده، پرسشهایی جدی درباره پیشنهاد گراهام ایجاد میکند. او مدعی است که اشغال نظامی میتواند به بازسازی غزه و بهبود زندگی فلسطینیها منجر شود، اما چگونه میتوان در منطقهای که زیرساختهایش نابود شده و ساکنانش در آستانه مرگ قرار دارند، چنین پروژهای را اجرا کرد؟ تجربه اشغالهای پیشین، مانند اشغال عراق توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳، نشان میدهد که اشغال نظامی اغلب به بیثباتی، مقاومت مردمی و تشدید بحرانهای انسانی منجر میشود. در غزه، که سالها تحت فشار محاصره و حملات مکرر بوده، چنین سیاستی میتواند به جای بازسازی، به ویرانی بیشتر و افزایش خشم عمومی منجر شود.
الحاق غزه: معاملهای برای قدرت
اظهارات گراهام همزمان با گزارشهایی از طرح بنیامین نتانیاهو برای الحاق بخشهایی از غزه مطرح شده است. روزنامه هاآرتص گزارش داده که نتانیاهو، برای حفظ حمایت بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی راستگرای افراطی، طرحی برای اشغال بخشهایی از غزه ارائه کرده است. این طرح که گفته میشود از دولت آمریکا تحت رهبری دونالد ترامپ نیز چراغ سبز دریافت کرده، با ایجاد منطقه حائلی در شمال غزه آغاز میشود و ممکن است به کل این باریکه گسترش یابد.
این اقدام که ظاهراً برای جلوگیری از فروپاشی کابینه نتانیاهو طراحی شده، با انتقادات داخلی در رژیم اسرائیل نیز مواجه شده است. یائیر گولان، از چهرههای سیاسی رژیم صهیونیستی، اسموتریچ را متهم کرده که با توهم شهرکسازی در غزه، سربازان اسرائیلی را به کام مرگ میفرستد و کشور را به سمت جنگی بیپایان سوق میدهد. اسموتریچ که غزه را «بخشی جداییناپذیر از خاک اسرائیل» خوانده، از احیای شهرک غوش قطیف حمایت میکند، طرحی که به معنای اخراج فلسطینیها و گسترش شهرکسازی است. این دیدگاه، نهتنها با مقاومت فلسطینیها، بلکه با انتقادات داخلی و بینالمللی مواجه شده است.
گزارشها نشان میدهند که طرح الحاق غزه با حمایت برخی مقامات آمریکایی، از جمله مارکو روبیو، وزیر خارجه پیشنهادی ترامپ، پیش میرود. این حمایت، که در مذاکرات ران درمر، وزیر امور راهبردی رژیم اسرائیل، با مقامات کاخ سفید مطرح شده، نشاندهنده همسویی استراتژیک واشنگتن و تلآویو در این مقطع است. اما این همسویی، خطر تشدید تنشها با بازیگران منطقهای را افزایش میدهد.
سایهای تاریک بر افق خاورمیانه
پیشنهاد اشغال غزه، چه از سوی گراهام و چه از سوی نتانیاهو، در حالی مطرح میشود که منطقه خاورمیانه در یکی از حساسترین مقاطع خود قرار دارد. تشدید درگیریها در غزه میتواند به واکنشهای زنجیرهای در منطقه منجر شود. گروههای مقاومت، مانند حماس و جهاد اسلامی که همچنان از حمایت مردمی برخوردارند، در برابر اشغال مقاومت شدیدی نشان خواهند داد. این مقاومت، همراه با بحران انسانی کنونی، میتواند غزه را به باتلاقی برای ارتش رژیم اسرائیل تبدیل کند، مشابه آنچه آمریکا در عراق و افغانستان تجربه کرد.
از سوی دیگر، حمایت آمریکا از این طرح، میتواند روابط واشنگتن با کشورهای عربی را که در سالهای اخیر به سمت عادیسازی روابط با رژیم اسرائیل حرکت کردهاند، به خطر بیندازد. کشورهایی مانند امارات و بحرین، که توافقنامه ابراهیم را امضا کردهاند، ممکن است تحت فشار افکار عمومی جهان عرب قرار گیرند.
در بعد انسانی، اشغال غزه نهتنها به بهبود شرایط منجر نخواهد شد، بلکه میتواند بحران کنونی را به فاجعهای تمامعیار تبدیل کند. تجربه اشغالهای پیشین نشان میدهد که بازسازی تحت اشغال نظامی، بدون مشارکت واقعی جامعه محلی و بدون توجه به ریشههای مناقشه، اغلب به شکست میانجامد. غزه، که سالها در برابر محاصره و جنگ مقاومت کرده، بعید است به راحتی تسلیم اشغال شود.
توهم بازسازی یا واقعیت ویرانی؟
اظهارات لیندسی گراهام و طرحهای نتانیاهو برای اشغال غزه، بیش از آنکه راهحلی برای پایان مناقشه باشد، به نظر میرسد تلاشی برای پیشبرد منافع سیاسی کوتاهمدت است. گراهام با ارجاع به تاریخ جنگ جهانی دوم، تصویری غیرواقعی از امکان بازسازی غزه ارائه میدهد، در حالی که نتانیاهو با طرح الحاق، به دنبال حفظ کابینه شکننده خود است. اما این سیاستها، در سایه بحران انسانی غزه و پیچیدگیهای ژئوپلیتیکی منطقه، میتوانند به جای صلح، به جنگی بیپایان و فاجعهای بزرگتر منجر شوند.
آینده غزه، نه در سایه اشغال، بلکه در گرو دیپلماسی، رفع محاصره و احترام به حقوق انسانی ساکنانش رقم خواهد خورد. آیا جهان بار دیگر شاهد تکرار اشتباهات تاریخ خواهد بود، یا عقلانیت بر جاهطلبیهای سیاسی غلبه خواهد کرد؟