عکس آرشیوی است.
به گزارش تابناک به نقل از رکنا، دوران کودکی زیبایی داشتم، اما با شروع دعواهای پدرو مادر در دوره نوجوانی همه چیز عوض شد. درگیری بین آنها تا جای ادامه یافت که در ۱۵ سالگی من از هم جدا شدند من باپدرم زندگی میکردم.
مادرم نیز ازدواج کرد از آن به بعد دیگر او را ندیدم. مشکلی ازنظر مالی باپدرم نداشتم ولی عموهایم دائما درگوشش میخواندند که اجازه ندهند من به مدرسه بروم درخانه بمانم و برای پدرم آشپزی کنم آنها میگفتند درمسیر مدرسه ممکن است با پسران دوست شود و آبروی تو را ببرد پدرم بعد از مدتی تسلیم حرف هایشان شد و دیگر اجازه مدرسه رفتن را به من نداد. تنهاییام درخانه باعث شد دور از چشم پدرم با دوستان زیادی رفت و آمد داشته باشم. به پیشنهاد یکی ازدوستان با پسری به نام رضا دوست شدم، چون پدرم نبود دائما با او بودم او کمکم میکرد از تنهای دربیایم.
یک روز از من دعوت کرد به خانهی دوستش بروم من که واقعا به او اطمینان داشتم به راحتی قبول کردم و رفتم. اما متاسفانه اطمینانم فقط و فقط یک سراب بود آن روز به کمک دوستش دستها و دهانم را بستند و به من تجاوز کردند از آن به بعد دیگر دنیا برایم ارزشی نداشت دست به هر کاری میزدم تا آن روز را فراموش کنم، اما با مرور آن روز دچار جنون میشدم میترسیدم به پدرم بگویم مادری هم نداشتم که بخواهم درد و دل کنم همین مسئله باعث شد به مواد مخدرصنعتی شیشه پناه ببرم، چون شنیده بودم با مصرف آن آرام میشوم و از این دنیا برای لحظاتی جدا شوم. پس از دو ماه پدرم متوجه شدکه مواد مصرف میکنم و من را برای ترک به کمپ برد مدتی که آنجا بودم واقعا دوران خوبی بود.
پس از کمپ وقتی به خانه آمدم دوباره تنهایی به سراغم آمد با پسری دوست شدم با او رابطه جنسی داشتم دیگر برایم مهم نبود مهم این بود که تنها نباشم به هرقیمتی او نیز پس ازیک ماه ترکم کرد و با پسر دیگری دوست شدم با او نیز رابطه جنسی داشتم حاضر بودم هرکاری را برایش بکنم تا او کنارم بماند این بار عاشق شده بودم واقعا دوستش داشتم سه ماه که از دوستی مان میگذشت فهمیدم که باردارم از او خواستم کمکم کند ولی او قبول نکرد که بچه برای اوست دوباره دنیا روی سرم خراب شد. کم کم باتغییر وضعیتم میترسیدم پدرم بفهمد و مرا بکشد، چون راهی برای نجات نداشتم از خانه فرارکردم ابتدا به خانه یکی از دوستانم رفتم پس از مدتی با زینب آشنا شدم اورا بار اول در منزل دوستم دیدم او میگفت از همسرش جداشده و با فرزندش زندگی میکند من به اوگفتم اگر روزی در خیابان ماندم میتوانم پیش توبیایم اوقبول کرد چندین باری خانه او رفتم و با هم شیشه مصرف میکردیم، اما ساعت ۶ همیشه بیرونم میکرد من نمیدانستم که او شوهر دارد خانمهای زیادی به خانهی او رفت و آمد داشتند من روز دستگیری با او قرار داشتم تا با هم برویم سقط جنین کنم زینب با دکتری آشنا بود من به همراه راننده وارد منزل زینب شدیم که توسط پلیس به جرم حضور در خانه فساد و بارداری نامشروع و مصرف شیشه دستگیر شدم.
نظر کارشناسی زهرا دورقی زاده مشاور خانواده
یکی از عوامل مهم در اکثر فرارها مخصوصا در دختران رفتار نامناسب با آنها و مورد آزار و اذیت قرار گرفتن و مورد سرزنش قرار گرفتن و جریحه دار شدن شخصیت از سوی والدین، میتواند از جمله عواملی باشد که فرد را، برای فرار از خانه تحریک میکند.
در واقع اکثر نوجوانان از مشکلاتشان با خانواده فرار میکنند؛ و اکثر فرارها در بحران بلوغ اتفاق میافتد و والدین در این دوران باید همراه فرزندان خود باشند و در گذار از این بحران به عنوان یک دوست همراه فرزندانشان باشند. بعضی از آنها به دنبال مجادلههای وحشتناک با خانواده فرار میکنند. با این تفاسیر در مورد این کیس هم شاهد رفتار نامناسب پدر مراجع و و هم چنین طرد شدن از سوی مادرش هستیم که باعث فرار و پیامدهای غیر قابل جبران آن شده است.
سبب شناسی (بررسی علل و عوامل فردی، خانوادگی، روانی و اجتماعی):
عوامل فردی:
۱) ضعیف بودن اعتقادات
۲) نداشتن مهارت حل مسئله
۳) عدم بلوغ فکری
۴) اعتماد به نفس پایین
۵) آینده نگری ضعیف
۶) رهایی از فشارها و سرزنش
عوامل خانوادگی:
۱) عدم آشنایی با مهارتهای ارتباطی
۲) نداشتن حمایت عاطفی در محیط خانواده
۳) طرد شدن از سمت مادر
۴) جدایی پدر و مادر از یکدیگر
۵) ترک تحصیل کردن اجباری به درخواست پدر
۶) آگاهی نداشتن خانواده از بحران بلوغ، ویژگی ها، نیازها و آسیبهای دوران نوجوانی