باشگاه خبرنگاران جوان - انقلاب صنعتی اروپا، آسیا را به منزله تأمین کننده مواد خام و اولیه کارخانههای تولیدی غرب، همچنین بازار مصرف کالاهای ساختگی آنان درآورد.
کشف نفت در غرب آسیا باعث تشدید فعالیتهای استعماری اروپاییان به منظور تأمین سوخت کارخانههای خود شد. حاصل این تلاشها در ایران عقد قراردادی موسوم به «دارسی» در زمانه مظفرالدین شاه بود که به موجب آن دولت ایران در ازای مبلغ اندکی، امتیاز بهره برداری از منابع نفتی جنوب را به مدت شصت سال در اختیار شرکت انگلیسی قرار میداد، هر چند این شرکت در مدت کوتاهی عدم پایبندی خود نسبت به اجرای قرارداد را نمایان کرد. جنبش مشروطیت، حق حاکمیت ملی را ارمغان آورد و بیداری ایرانیان را موجب آمد. به دنبال گسترش نارضایتی و انزجار عمومی از دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران، مجالس و دولتهای پس از مشروطه، برای بازنگری و اصلاح قرارداد دارسی، پیشنهادهایی ارائه دادند ولی به دلایلی، چون بحرانهای داخلی و وقوع جنگ جهانی اول، نتیجهای حاصل نشد.
در سال ۱۳۱۲ش/۱۹۳۳م، اسناد این قرارداد به علت آنچه رضا شاه آن را قراردادی استعماری میخواند، سوزانده شد. این اقدام فشارهای دولت انگلیس در سطح جهانی به دولت ایران و تحمیل مجدد قرارداد آن هم با شرایطی بدتر را همراه داشت.
با وقوع جنگ جهانی دوم، دولتهای متفق که از دستیابی آلمانها به چاههای نفت ایران و حوزههای نفتی اطراف بیم داشتند، ایران را اشغال نمودند و شاه را ناگزیر به استعفا و کناره گیری از قدرت و ترک کشور کردند. سقوط دیکتاتور، تشکیل احزاب و دستهها و مجالسی را که کمتر جنبه تشریفاتی داشتند، ارمغان آورد.
در پایان دوره پانزدهم مجلس شورای ملی، لایحه الحاقی نفت به قرارداد ۱۹۳۳ ایران و انگلیس معروف به قرارداد «گس ـ گلشائیان» توسط «ساعد» نخست وزیر وقت به منظور تصویب به مجلس برده شد، ولی بر اثر فعالیت اقلیت در مجلس این لایحه به تصویب نرسید. تصویب نشدن لایحه باعث به وجود آمدن بحثهای جانبی و کشانده شدن موضوع در سطح جامعه و آگاهی افکار عمومی از ماهیت استعماری قراردادهای پیشین افزون بر مسائل پیشگفته گردید.
«جبهه ملی» که به تازگی تشکیل یافته بود، اغلب کرسیهای نمایندگی مجلس شانزدهم در تهران را به دست آورد. این نمایندگان به همراه تنی چند از دیگر همکاران، اقلیتی به وجود آوردند که توسط وکیل اول مردم تهران و رئیس کمیسیون نفت یعنی دکتر مصدق، رهبری میشد. اقلیت مجلس سازماندهی مخالفتهای بعدی را عهده دار شد، اقلیتی که از سوی روحانیت آگاه به ویژه آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی حمایت میشد.
نزدیکی و وحدت نیروهای مذهبی و ملی که دغدغه استقلال، حفظ حاکمیت ملی و قطع ید بیگانگان از امور داخلی کشور را داشتند، باعث به صحنه آوردن انبوه مردم و سقوط دولتهایی شد که در برابر اراده ملت ایستادگی میکردند. آن هنگام کسی جرئت رویارویی با خواست مردم را نداشت. مجلس تسلیم اراده مردم شد و نفت را ملی اعلام کرد و در برابر مردم عقب نشینی کرد و دولت ملی دکتر مصدق بر سر کار آمد. اتحاد رهبران نهضت، بسیج و حمایت مردمی را در پی داشت. در سایه این حمایتها، اصلاحات گستردهای در ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، انجام گرفت.
شورای امنیت سازمان ملل متحد مبدل به عرصهای برای تحمیل خواست ملت ایران بر استعمار پیر شد. در کشوری که عزل و نصب وزیران، حکام ولایات، حتی نخست وزیران با نظر اجانب صورت میگرفت و شاه برای سفر به شمال و جنوب قلمروش بایستی نظر مساعد آنان را جلب میکرد، کنسولگری انگلیس و شعب شورای فرهنگی بریتانیا به علت تبدیل شدن به مراکز توطئههای ضد ملی منحل شدند. آنگاه که مصدق در اعتراض به توطئههای داخلی و کارشکنیهای دربار پهلوی با نقش آفرینی بیگانگان، بر ضد دولت ملی و اعمال محدودیتهایی که دست وی را در اعاده نظم و امنیت بسته بود استعفا کرد، مردم با بسیج شگفت انگیز آیت الله کاشانی بار دیگر برای عقب راندن عوامل ارتجاع و دفاع از دستاوردهای جنبش به صحنه آمدند و همبستگی خود را با رهبران نهضت اعلام کردند.
در این میان، دشمن به فراست دریافته بود تا وحدت موجود برقرار باشد کاری از او ساخته نیست از این رو قوام که روز پس از کناره گیری مصدق بر سر کار آمده بود در اعلامیهای قول جداسازی سیاست از دیانت را به مردم داد تا به زعم خود، بحران نفت را حل کند و امنیت را برقرار سازد و تهدید کرد در این راه ملاحظه احدی را در هر مقام و موقعیت نکند و مخالفان را به کیفر اعمالشان رساند و روی صدها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بی شفقت قانون، قرین تیره روزی سازد.
قوام که سیاستمدار کارکشتهای بود با طرح جدایی سیاست از دیانت به اختلاف افکنی میان عناصر ملی و مذهبی پرداخت. ائتلاف، اتحاد و اتفاقی که باعث وارد آوردن سهمگینترین ضربات بر پیکره استبداد و استعمار شده بود، میرفت تا ترک بردارد.
ملت ایران که در آن برهه رایحه آزادی، جانشان را نواخته بود، حاضر به تمکین و بازگشت به وضعیت پیشین نبود. کسانی که با خرید اوراق قرضه از مال خود گذشته بودند، این بار برای تثبیت و حفظ دستاوردهای نهضت، جان بر سر قیام گرو نهادند و با خون خود مهر تأییدی بر سند آزادگی ملت شریف ایران زدند.
قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ زوال دولت مستعجلی را همراه داشت که مدت زمان کمی از تشکیل آن میگذشت. دولت مردمی با اختیارات ویژه، کلیه روابط خود را با قدرتی که تا پیش از آن در تمام شئون ملک و ملت دخالت میکرد، قطع نمود. با وجود تمامی مشکلات، سیاست موازنه منفی با حمایت عمومی دنبال میشد. رخدادهای بعدی بسی تأسف آور و پندآموز است.
تجربه قیام ۳۰ تیر که تجلی همبستگی ملی و پیروزی اندیشه مردمسالاری بر استبداد و استعمار بود، دشمنان داخلی را به شکست اتحاد میان سران مذهبی و ملی نهضت واداشت. خودمحوری و ناچیز شمردن سهم دیگران در به ثمر رساندن نهضت و هواهای نفسانی نیروهای انقلابی بر ترغیب مخالفان در شعله ور کردن آتش فتنه و اختلاف افزود. شیاطین و بدخواهان که سران نهضت را احاطه کرده بودند، با استفاده از کاستیها و ضعفها، باعث تعمیق شکافهای موجود شدند. دوستیها به کینه مبدل شد و وحدت جای خود را به تفرقه داد. از انشقاق و جدایی نیروهای ملی و مذهبی آتشی به پا خاست که صدها جوان انقلابی را به کام خود فرو برد. روباه فراری که از آشیان خود برون خزیده بود، فرصتی یافت تا تیری سهمگین بر نهضت دینی و ملی زند و بعدها آخرین خواسته رئیس دولت ملی را که همانا خاکسپاری در گلزار شهدای سی تیر بود نیز اجابت نکرد.
منبع: پژوهشکده تاریخ معاصر