عکس آرشیوی است.
به گزارش تابناک به نقل از سایت جنایی، ۲۸ فروردین سال ۱۳۸۴ ، مردی با مراجعه به اداره آگاهی ارومیه گفت: «در سال ۶۹ برادرم به طرز مشکوکی ناپدید شد. در همان زمان پروندهای تشکیل شد ولی به این علت که تحقیقات به نتیجه نرسید، هیچ اقدامی روی پرونده نشد و پرونده را مختومه کردند. بعد از ۱۵ سال، با توجه به اینکه خواهر همسر برادرم پیش من آمده و گفته که همسر برادر ناپدیدشدهام او را به قتل رسانده و در یکی از باغهای اطراف روستای بالانج دفن کرده است، تقاضای رسیدگی دارم.»
پرونده برای رسیدگی در اختیار محمد امین فرید، بازپرس شعبه سوم ارومیه، قرار گرفت و به دستور ایشان تحقیقات در این زمینه آغاز شد.
مادر مقتول در بازجوییها به بازپرس فرید گفت: «۱۵ سال پیش بود که پسرم در باغش مفقود شد. این در حالی بود که ساعت مچی، قوطی توتون، سیگار و دوچرخهاش در باغ پیدا شد. من از همان زمان به او مشکوک بودم، ولی تحقیقات به جایی نرسید و اکنون هم از عروسم شکایت دارم.»
همسر مقتول احضار و به بازپرس فرید گفت: «برادرشوهرم بعد از مفقود شدن شوهرم از من درخواست ازدواج کرد ولی من قبول نکردم و او الان با این شکایت قصد انتقامجویی دارد.»
همسر مقتول به دلیل نبودن دلایل کافی آزاد شد ولی تحقیقات ادامه یافت. ۱۵ سال بعد، خواهر همسر مقتول پس از درگیری با او به خاطر مسائل ارثی، ماجرای قتل شوهرخواهرش را به پلیس گفت. شوهرخواهر این زن توسط کارآگاهان تحت بازجویی قرار گرفت.او گفت: «مدتی پیش بود که همسرم از من خواست او و خواهرش _ همسر مقتول _ را برای گردش بیرون ببرم. آنها از من خواستند به روستای بالانج برویم. بعد از اینکه به روستا نزدیک شدیم، از من خواستند به طرف باغی که در چپ ما قرار داشت حرکت کنم. در حال حرکت از درون آینه چشمم به خواهرزنم افتاد که کلاه مردانه و کاپشنی پوشیده بود. تعجب کردم ولی او قبل از پیاده شدن از من خواست که بههیچوجه پرسوجو نکنم. او رفت و پس از چند دقیقه گفت: «شکات هیچ غلطی نمیتوانند بکنند. طویله در جای قبلیاش نیست. سیمانکاری هم شده و مالک اجازه خاکبرداری نمیدهد.»
با این اعتراف، همسر مقتول تحت بازجویی دیگری قرار گرفت و سرانجام لب به اعتراف گشود و گفت: «۱۴ ساله بودم که با محمد فرار کردیم. بعد از آن با هم ازدواج کردیم. زندگیمان خوب بود، چون شوهرم درآمد خوبی داشت ولی بعد از مدتی ورشکست شد و ما ناچار شدیم به باغ برویم و در باغی که درست کرده بود، زندگی مان را ادامه دادیم. در مدت زندگی با او صاحب شش فرزند شدم ولی دو تا از بچههایم در نوزادی بر اثر بیماری جان سپردند.» او ادامه داد: «شوهرم بعد از مدتی مرا آزار و اذیت میکرد. یک بار وقتی پسرم یوسف به دنیا آمد، در حالی که تنها هفت روز داشت، او را به زور از من جدا کرد و به برادرش که صاحب فرزند نمیشد، داد. از این کار او خیلی ناراحت شدم. متهم گفت: «شوهرم میرآب بود. شبی که نبود، خواهرم به خانهام آمد. ساعت نزدیک ۱۱ صبح بود که خسته از کار برگشت و زیر درختی به خواب رفت. بچهها را به بهانه بازی و چراندن گاو با خواهرم به آن طرف باغ فرستادیم و با سنگ بزرگی به سر او زدم. پس از اینکه او جان سپرد، جسدش را به گودالی انداختیم و روی او خاک ریختیم.» این زن گفت: «شش سال بعد از اعلام مفقودی از طریق دادگاه طلاق گرفتم و با مرد دیگری ازدواج کردم.»
با اعترافات این زن، یک اکیپ از ماموران به باغ رفتند و پس از خاکبرداری از محل، بقایای جسد کشف و شناسایی شد.