باشگاه خبرنگاران جوان - با آنکه بهار از سیاست فاصله گرفت اما تا پایان عمر نه تنها نسبت به وقایع میهن خود بی توجه نبود، بلکه نسبت به شرایط دنیا و تسلط کشورهای قدرتمند بر کشورهای ضعیف نیز در اشعار و آثارش واکنش نشان می داد.
«بیش از پنج سال نداشتم که یک روز صبح زود در فصل زمستان با وحشت زیاد از خواب پریدم. صدای بلند صحبت کردن چند مرد، با بستن محکم در حیاط مرا از خواب بیدار کرد. مهرداد هم از خواب پرید. هر دو به طرف راهرویی که میان اتاق خواب پدر و مادرم بود دویدیم. به غیر از سماور که در حال غلغل کردن بود، بقیة اشیای روی میز روی زمین راهرو ریخته شده بود. به طرف پنجرة اتاق خوابمان دویدیم. پنجره بسته بود و قد ما به شیشة پنجره نمی رسید. مهرداد متکای خودش را به طرف پنجره کشید، هر دو روی متکا ایستادیم و به طرف حیاط نگاه کردیم.
دانه های سفید برف در میان هوا می رقصید. کف حیاط را نگاه کردم، با یک فرش سفید از برف پوشیده شده بود. صدای مردها که بلندتر می شد با آرامش برفی که یواش یواش می بارید مغایرت داشت.
پشت پنجره به دلیل گرمای اتاق و سرمای حیاط، نفس من و مهرداد شیشه را مات می کرد. من مرتب طرف خودم و مهرداد را با دست پاک می کردم. در این موقع متوجه شدم کسی را که روی زمین می کشند و به طرف در حیاط می برند. آن شخص پدرم بود. مادرم روی پلّه ها ایستاده بود و گریه می کرد...» (پروانه بهار، مرغ سحر، تهران:جهان کتاب،۱۳۹۸)
متن فوق خاطره پروانه بهار از لحظه بازداشت پدرش ملک الشعرای بهار در زمان سلطنت رضاشاه است.
شاعری چیره دست که از زمانة جامی به بعد فردی به توانمندی او در شاعری در سپهر شعر و ادب فارسی ظهور نکرده بود. او مقارن با پیدایش جنبش مشروطه از خطّة خراسان برخاست و شعر و ادب را با فعالیت سیاسی در هم آمیخت و از مشروطه خواهان خراسان شد و اشعاری در مذمّت استبداد صغیر سرود. آمیختن شعر و ادب با سیاست گرچه او را در ایران زمانه اش بلندآوازه کرد، امّا به لحاظ شخصی لطمات فراوانی به او و خانواده اش وارد شد که گوشه هایی از آن در اشعار بهار و خاطرات دخترش بیان شده است.
شاعری که خود را نسبت به جامعه زمانه اش مسئول می دانست، نمی توانست در برابر فقر، تبعیض و ستمگری در زمانه اش سکوت کند. بی لیاقتی حکمرانان قاجاری با جغرافیای سخت ایران و اعمال نفوذها و تحمیل های سیاسی و اقتصادی بی حدّوحصر روسیةتزاری و بریتانیا جامعه ایرانِ دورة قاجار را همزمان با جوانی بهار تبدیل به جامعه ای بلازده کرده بود و هر طبع حسّاس، آگاه و غیرتمندی را به شورش علیه وضع موجود برمی انگیخت و بدیهی است که بهار نیز از این امر مستثنی نبود و دل در گرو قطع نفوذ قدرتهای خارجی و برقراری آزادی و عدالت همراه با توسعه و پیشرفت در ایران از طریق تحقق مشروطه بست و در این راه با زبان و قلم در جهت تقویت مشروطیت کوشید و چندین بار جانش در معرض مخاطراتی مهلک قرار گرفت و در نهایت زندان دورة رضاشاه چنان جانش را فرسود که در دهة بیست بیمار و رنجور شده بود و در اواخر این دهه بیماری سلّ که تا مغز استخوانش رسوخ کرده بود او را از پای انداخت.
وی در حالی که از تواناترین ادیبان ایران بود و در دانشگاه تهران تدریس کرده بود امّا به استخدام دانشگاه درنیامد و برای دورة از کار افتادگی مستمری و حقوقی نداشت، چنان که در ماه های پایانی عمر مجبور شد تا برای گذر زندگی و ادامة درمانش ابتدا از بانک ملی در ازای گرو نهادن خانه اش وام بخواهد که قبول نشد و سرانجام بیمه ایران قبول کرد تا این وام را در اختیار بهار قرار دهد. پس از درگذشت بهار نیز خانواده اش دچار مشکلات اقتصادی شدند و دولت قبول نکرد تا کتابخانه نفیس بهار را در ازای پرداخت پولی به خانواده اش بخرد و همسرش مجبور شد تا برای تأمین مخارج زندگی کتابهای بهار و حتی فرش های مورد علاقة او و قسمتی از خانه اش را بفروشد.
سرانجام زمانی که دولت وقت لایحه ای جهت برقراری مستمری برای خانوادة بهار به مجلس فرستاد، علی رغم آنکه بهار چند دوره نمایندة مجلس بود و دورة کوتاهی مقام وزارت فرهنگ کابینة قوام را بر عهده داشت، در مجلس سنا تعدادی از سناتورهای وابسته به دربار چون جمال امامی و علی دشتی سروصدای زیادی علیه این لایحه به راه انداختند و از ایراد اتّهام به بهار و خانواده اش فروگذار
نکردند و در نهایت مقدار مستمری درخواستی در لایحة دولت به یک سوم تقلیل یافت و به خانواده اش پرداخت شد.(همان،۱۴۹-۱۴۸)
نیمه دوم زندگی بهار صرف فعالیتهای علمی و ادبی شده بود و به غیر از مدت کوتاهی وزارت وی فعالیت سیاسی خاصی نداشت، اما باز وی عمدتاً مورد بی مهری ارباب قدرت در دوره پهلوی قرار داشت. ریشه این بغض و عداوت؛ علاوه بر گرایش سیاسی بهار در زمان پس از شهریور بیست؛ در مخالفت بهار با خیز رضاخان برای قبضه کامل قدرت و برقراری دیکتاتوری در دوره چهارسالة سردارسپهی رضاخان نهفته بود.
ملک الشعراء که در فاصله سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ نمایندة مجلس بود، جزء آن دسته نمایندگانی به حساب می آمد که به رهبری مدرس در برابر سردارسپه ایستاده بودند. اوج فعالیتهای بهار در مخالفت با رضاخان در قضیه برقراری جمهوری در زمستان ۱۳۰۲ و بهار۱۳۰۳ و همچنین در بحث تغییر سلطنت از سلسلة قاجاریه به پهلوی در آبان ۱۳۰۴ بود. اشعار بهار در مخالفت با جمهوری رضاخانی که در روزنامه قرن بیستم و البته بدون ذکر نام بهار به نام «جمهوری نامه» منتشر شد، در کنار اشعار میرزادة عشقی چنان خشم رضاخان را برانگیخت که به قیمت جان عشقی تمام شد و مدیر روزنامة قرن بیستم با سوءقصدی که رییس شهربانی تدارک دیده بود به قتل رسید. بهار که خبر سوءقصد به عشقی را شنید سریع خود را به بیمارستان رساند و شاهد نزدیکِ ازمیان رفتن دوست و همراهش در مقابله با دیکتاتوری رضاخان بود. وی روایت رقّت انگیزی از این جنایت را در خاطرات خود بیان کرده است.
علی رغم این اتفاق بهار و قسمت عمده ای از نمایندگان مخالفِ رضاخان در مجلس سکوت نکردند و به مخالفتهای خود علیه رضاخان ادامه دادند. آنها خواهان حفظ ماهیت سلطنت مشروطه پارلمانی و پاسخگویی دولت در برابر ملّت بودند و تمایل رضاخان برای انقراض سلسلة قاجاریه و در دست گرفتن کامل قدرت را مساوی با بی اختیاری قوة مقننه، از محتوا تهی شدن سلطنت مشروطه و تبدیل شدن حکومت پارلمانی به دیکتاتوری می پنداشتند. لذا در حدّ توان در برابر تمامیت خواهی رضاخان و هوادارانش ایستادگی می کردند.
اوج مخالفت بهار در برابر رضاخان در جلسة اوّلِ مطرح شدن طرح انقراض سلطنت قاجاریه در مجلس شورای ملی در ۷ آبان ۱۳۰۴ است. بهار در این روز نطقی در مجلس ایراد کرد که خواهان تأمل بیشتر در آن و وارد نیامدن ایراد به قانون اساسی و واگذاری شکایات از سلسلة قاجاریه به کمیسیونی ویژه شد تا با تحت تأثیر قرار دادن نمایندگان مجلس به طریقی مانعی در برابر طرح به سلطنت رسیدن رضاخان ایجاد کند. همین نطق و البته نقش بهار در تبلیغات علیه جمهوری رضاخانی در سال قبل کافی بود که طرحی برای کشتن بهار و ارعاب مخالفان رضاخان به اجرا دربیاید.
توطئه کنندگان قصد داشتند تا بهار را بعد از خروج از مجلس در این روز به قتل برسانند. اما وی پس از نطق از مجلس بیرون نرفت و فردی شبیه او به نام واعظ قزوینی که اتفاقاً در آن روز به مجلس آمده بود و شباهت ظاهری به بهار داشت به جای بهار در هنگام خروج از مجلس هدف حمله سازمان دهی شده هواداران رضاخان قرار گرفت و به قتل رسید.
بهار خود در یک قصیده و یک مثنوی شرح این قتل را بیان کرده است وی در قصیده «شب شوم» می گوید:
خواستند اهرمنان تا به کمینگاه مرا
خون بریزند، از این رو ره و بی راه زدند
ناگهان واعظ قزوین به کمینگاه رسید
بر سرش ریخته و زندگیش تاه زدند
خبر آمد به مهادیو که شد کشته بهار
زین خبر دیوچگان خنده به قهقاه زدند
بار دیگر خبر افتاد که زنده است بهار
زآن تغابن نفس سرد به اکراه زدند
رهزنان راه زدند از پی نان پاره و زر
لیکن این راهزنان راه پی چاه زدند
علی رغم مخالفت تعداد اندکی از نمایندگان مجلس که مرعوب ترور ناکام بهار نشدند، اکثریت مجلس در ۹ آبان ۱۳۰۴ به انقراض سلطنت سلسله قاجاریه رأی داد تا مقدمه به سلطنت رسیدن رضاخان فراهم شود. با آغاز پادشاهی رضاشاه بهار از سیاست کناره گرفت، اما پهلوی اول و شهربانی کماکان بر روی بهار حساسیت داشتند. دوستی دیرین بهار با تیمورتاش؛ وزیر دربار مقتدر رضاشاه؛ در ابتدا سبب شد تا بهار تا حدی از دست مأموران شهربانی در امان باشد.
سقوط تیمورتاش و سپس قتل او در زندان در سال ۱۳۱۲ آغازی بر روزگار سخت بهار شد و این دوستی سبب شد تا سؤظن دستگاه خفیه شهربانی رضاشاه علیه بهار تشدید شود و اسباب دستگیری و زندان بی دلیل بهار را فراهم آورد و همانطور که از خاطرات دختر بهار بیان شد، بهار را در نوروز۱۳۱۲ در خانه اش بازداشت کردند و او را به زندان انداختند و تا مرداد آن سال در زندان بود و سپس به اصفهان تبعید شد و سرانجام با کمک برخی از دوستانش که در خدمت رضاشاه بودند و با سرودن قصیده ای در مدح رضاشاه توانست به تهران بازگردد، به شرط آنکه در سیاست دخالت نکند. با آنکه از این زمان دیگر بهار گرفتار زندان و تبعید نشد ولی به هر حال آثار زندان در او به جای ماند و او را ضعیف کرد. همین سابقة سیاسی برای بهار کافی بود که حتی پس از مرگش مورد بغض برخی از وابستگان به دربار پهلوی باشد، تا حدی که مانع از آن شدند تا همان مقرری مورد نظر دولت برای بازماندگانش تصویب شود و آن را کاهش دادند.
از این زمان فعالیتهای بهار صرفاً علمی و فرهنگی بود. وی علاوه بر سرودن اشعار مختلف و نوشتن کتاب ارزشمند سبک شناسی، به سفارش وزارت معارف آثار مشهور ادبی و تاریخی ایران نظیر تاریخ بلعمی، مجمل التواریخ و القصص و تاریخ سیستان را تصحیح و منتشر کرد. در دهة بیست فضایی برای فعالیتهای بیشتر بهار در عرصة روزنامه نگاری فراهم شد و او در این فرصت توانست خاطرات سیاسی خود را به نگارش درآورد که بعدها به صورت کتابی دوجلدی به نام «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران» منتشر شد.
با آنکه بهار از سیاست فاصله گرفت اما تا پایان عمر نه تنها نسبت به وقایع میهن خود بی توجه نبود، بلکه نسبت به شرایط دنیا و تسلط کشورهای قدرتمند بر کشورهای ضعیف نیز در اشعار و آثارش واکنش نشان می داد، چنانکه در آخرین شعری که چندی قبل از درگذشتش با عنوان «جغد جنگ» سرود، با شِکوه از جنگ و نتایج آن به ویژه جنگ جهانی دوم و استفاده آمریکا از تسلیحات اتمی در ژاپن چنین سرود:
کجاست روزگار صلح و ایمنی
شکفته مرز و باغ دلگشای او
کجاست عهد راستی و مردمی
فروغ عشق و تابش ضیای او
کجاست دور یاری و برابری
حیات جاودانی و صفای او
فنای جنگ خواهم از خدا که شد
بقای خلق بسته در فنای او
زهی کبوتر سپید آشتی
که دل برد سرود جانفزای او
رسید وقت آنکه جغد جنگ را
جدا کنند سر به پیش پای او
سرانجام بهار سراینده «مرغ سحر» و قصیده «دماوندیه» که بسیاری از اشعارش شرح آمال و آرزوهایش در مورد ایران بود، در اثر بیماری سل در ابتدای اردیبهشت ۱۳۳۰ برای همیشه خاموش شد و از رنج بیماری تن و ناملایمات روزگار رهید:
ای خوش آن ساعت که آید پیک جانان بی خبر
گویدم بشتاب سوی عالم جان بی خبر
منبع: اطلاعات آنلاین