نجات یافته از زیر آوار : روایت مرجان از حمله اسرائیل به خانه اش / بوی باروت و گاز همه جا را گرفته بود / یک بالش من را نجات داد / برای بازسازی خانه گفتند صبر کنید (فیلم)

6 hours ago 1

محله های تخریب شده هنوز در دل همان شب گیر کرده اند...

شنیده می شد؛ آژیرها، جیغ ها، صدای ماشین ها... صدا به صدا نمی رسید. آتش نشانی حدود دو دقیقه بعد رسید. احساس می کردیم وارد نوار غزه شده ایم. جمعیت زیادی در کوچه بودند و هیچ کس باور نمی کرد که ما زنده بیرون آمده ایم.فاصله من تا آوار یک وجب بود. روی مبل نشسته بودم که دیوار کنارم فرو ریخت. از چهار دیواری خانه چیزی جز دو دیوار بی دوام نمانده بعد از یک ماه از مسیر همان شب وارد خانه ...

حضرت زینب (س)؛ صدای عدالت و فریاد مظلومیت در روزهای سخت تاریخ

حضرت زینب(س) در پنجم ماه جمادی الاولی سال پنجم هجرت در مدینه متولد شد. در تاریخ بانویی از نظر پاکی و وراثت و تربیت خانوادگی و فضائل اخلاقی و نیز صبر و پایداری در برابر مصائب و مشکلات مانند حضرت زینب(س) دیده نشده است. حضرت زینب(س) از نظر وراثت و تربیت فردی نمونه و ممتاز است چرا که پدرش علی و مادرش زهرا(س) است. جد مادری او از سویی خدیجه و پیامبر و جد پدری ایشان ابوطالب عموی پیامبر و فاطمه بنت اسد و عمویش هم جعفر طیار می باشد؛ این ها بزرگان خاندانی هستند که زینب کما ...

روایت زینب سلیمانی از انفجار مهیب در اولین شب تهاجم

خبرگزاری میزان - فائضه غفارحدادی از روایت نویسان حوزه مقاومت در مطلبی نوشت: همسر سردار سلامی نشست روی مبل پذیرایی خانه شان و گفت: این خانه که اینطوری نبود. دو هفته است داریم خرده شیشه جارو می کنیم و دوده و خاک پا ک می کنیم. یک پنجره سالم نمانده. موج انفجاری که خانه سردار رشید و سردار ربانی و سردار باقری را با خاک یکسان کرده بود، به همه خانه های اطراف هم آسیب زده ...

روایت صمیمی فائزه از همسر شهیدش؛ از سادگی ازدواج تا شکوه شهادت

روابط عمومی ستاد هماهنگی کانون های فرهنگی هنری مساجد خراسان جنوبی؛ دلتنگی، شانه هایش را خم کرده است؛ اما هنوز امید را از دلش بیرون نکرده. هنوز منتظر است. منتظر لحظه ای که در خانه باز شود و محمدرضا مثل همیشه با لبخند وارد شود، با لباسی خاکی، اما دلی روشن، و باز هم او را غافلگیر کندمثل تمام آن روزهایی که بی خبر، چند روز و یا چند ساعت زودتر از موعد می آمد، فقط برای اینکه فائزه را خوشحال کند. این بار ...

سرخ پوشانِ امید

اولیه سپرد و پا به خانه ای گذاشت که برای خیلی ها صرفاً یک نهاد امدادی ست، اما برای او خانه ی دوم شد: هلال احمر. می گوید: آمده بودم فقط دوره کمک های اولیه ببینم... ولی همانجا، همان روزهای اول فهمیدم که به این راه، به این خدمت، دل بسته ام. و این دل سپردگی شد آغاز راهی 11 ساله... راهی که در آن، دوره های تخصصی یکی پس از دیگری طی شد: داوطلب پایه، امداد عمومی، نجات، پیش بیمارستان، لجستیک... اما ...

فرجام تلخ عشق پسر جوان به زنی 10 سال بزرگ تر از خودش

. همه خواهرانم در همان سنین نوجوانی ازدواج کردند و برادر بزرگ ترم نیز بعد از طلاق از همسرش به خانه پدرم بازگشت و به همراه دو فرزندش در کنار پدر و مادر پیرم زندگی می کند. من هم زمانی که 18سال بیشتر نداشتم، عاشق دختر یکی از بستگان دور پدرم شدم و با وجود همه مخالفت ها با دختری ازدواج کردم که 10 سال از خودم بزرگ تر بود؛ اما من به این حرف ها توجهی نداشتم. هیجان بلوغ چنان چشم و گوشم را کور و ...

تصویر غم انگیز از کودک 7ساله ای که کلاس اول نرفت/طه بهروزی شهید کوچک جنگ 12روزه

؛ با رؤیای مدرسه، بازی و آینده، اما اسرائیل با حمله ای جنایتکارانه، تمام این آینده را از او ربود. طه، قربانی یکی از همان حملاتی شد که جان صدها تن از هم وطنانش را نیز گرفت. پدر طه به خبرنگار تسنیم می گوید: مادر طه وقتی صدای انفجار را شنید، هراسان به دنبال او بیرون دوید، اما وقتی رسید، دید فرزندمان غرق در خون، کنار درِ خانه افتاده است. همسرم نیز در آن حمله مجروح شد و چند روزی را ...

منزل نو مبارک!

...، یک نخبه را خاموش کرده اند، اما آنچه خاموش شد، جسمش بود، نه راهش. در این مصاحبه بانو طاهره عزیزی، مادر شهید مصطفی ساداتی، از ویژگی های شخصیتی و رفتار 5عضو خانواده اش می گوید و از پسرش که پدر یک خانه که نه، راهنما بود برای فرزندانش. مطالب زیر عینا نقل از این مادر شهید است. دلشوره های بی پایان؛ حکایت های روز قبل از واقعه روز قبل از آن واقعه تلخ، عید غدیر بود؛ همان روزی که در ...

روایتی از یک بمب شاعرانه...

روز چهارم جنگ است که تازه می فهمم مرا چه شده؛ چرا اینقدر مستاصل و پریشانم؛ از جنگ می ترسم؟ نه؛ همان روز اول گفتم. وقتی نیمه شب مثل بقیه از صدای انفجار بیدار شدم وقتی ساعت 7 صبح جمعه با عجله خودم را به اتاق خبر رساندم، گفتم که از مرگ و جنگ نمی ترسم و نترسیدم. اما حالا که چند روز گذشته و لاله ها خونین کفن شده اند؛ بالای شهر و پایین شهر را زده اند و خیابان ها خلوت از گذشته شده، درماندگی ...

اسرائیل جایی را زد که در آن موسیقی زندگی می کرد

ماست و افراد زیادی که در اماکن غیر نظامی جان باختند. بخش اداری زندان اوین که دقیقاً در کنار خانه ما قرار داشت، هدف حمله قرار گرفت و خسارت های سنگینی برایمان برجای گذاشت. اما خوشبختانه این جنگ خیلی زود، هرچند به طور موقت، به آتش بس انجامید. اما پرسشی که برای من همچنان مطرح است، این است که چرا ما در کشورمان پناهگاه نداریم؟ چرا حتی یک آژیر در طول این 12 روز شنیده نشد؟ ما - تنها به دلیل همین عدم ...

چرا گاهی روی مبل راحتی آسان تر به خواب می رویم تا روی تخت؟

از خواب در تخت است؟ آیا این تفاوت، فقط به عادت و راحتی جسمی مربوط می شود یا دلایل عمیق تری دارد؟ در این مقاله، به بررسی علمی و روان شناختی این پدیده می پردازیم و دلایلی را مرور می کنیم که می توانند ما را از چنگال بی خوابی های شبانه نجات دهند. شرطی سازی ذهنی: وقتی تخت به میدان نبرد تبدیل می شود تجربهٔ شب های متوالی بی خوابی در تخت می تواند باعث شرطی شدن (Conditioning) مغز نسبت ...

هوشنگ خان، عزیز ایران، در خانه اش را به روی همه باز کرد

بعد از سال ها وارد این خانه شدم، تمام خاطرات شیرین کودکی ام جلوی چشم هایم نقش بست. فکر می کنم من جزو معدود کسانی بودم که در این محله تهران زندگی کردم و طعم واقعی محله را چشیدم. چون فرزند بزرگ بودم، معمولا همه محافل ادبی را همراه پدر می رفتم و از آن لذت می بردم. همیشه به این که پدرم نویسنده است افتخار می کردم. در مدرسه و جاهای دیگر، همه من را به خاطر نسبت با آقای نویسنده می شناختند و می ...

دفاع دیروز... دفاع امروز

آگاه : ترس و دلهره به جان اهالی شهر افتاد. عراق از صبح تا عصر نزدیک به 20 موشک زد. خانم های چایخانه تا می خواستند به کارهایشان برسند، صدای غرش موشک ها در آسمان لرزه به جان همه می انداخت. ساعت 10 شب موشک بیست و یکم به نزدیکی چایخانه اصابت کرد و زمین و شیشه ها را لرزاند. این بار چون صدای مهیب انفجار نزدیک بود خانم ها بیشتر ترسیدند. اما حضور بی بی جان (مادر شهیدحسین علم الهدی) قوت قلبی بود برای همه. با صحبت هایش خانم ها را آرام کرد. تا اینکه ر ...

خانه سالمندان، سرای گرانی | نگاهی به وضعیت مراکز نگهداری سالمندان در خراسان رضوی

زیاد دردسر درست می کنند. به نظر او شهریه کنونی خانه سالمندان زیاد است، اما نگهداری در منزل هم همین قدر هزینه دارد: دو ماه بعد از سکته پدرشوهرم برایش پرستار گرفتیم؛ دو نفر که هرکدام شیفت دوازده ساعته داشتند. چون پرستار بودند و خدمات مراقبتی انجام می دادند، حقوقشان ماهی 15 میلیون تومان بود، علاوه بر خوردوخوراکشان، با این همه باز هم باید به آن ها سر می زدیم و خرید ها یا کار های دیگر را ...

وقتی فرشته ها لباس سرخ می پوشند

عدم حضورمان در کنار خودشان آنهم در چنین شرایطی سخت بود. خانواده ها منتظر اجساد عزیزانشان بودند مومنی ادامه داد: مثلا در همان چند روز موشک، تیراندازی و حتی بمب را از نزدیک احساس کردیم. مثلا جلوی ما اتفاق افتاد انفجار آن آمبولانس و شهادت سه امدادگری که داخلش بودند. پیکر 6 نفر دیگر را با آن سه نفر امدادگر، ما با یک شرایط سخت جمع کردیم و کاور زدیم . همان لحظه باز موشک و تیراندازی ...

روایت همسر شهید نادی از خواب سردار دلها تا آخرین ماموریت

مجروح شده. بعد یک خانم تماس گرفت و گفت که جراحتش شدید است. اما هنوز امیدوار بودم. می گفتم حتی اگر نفس کنارم بکشد، من راضی ام، فقط کنارم باشد . خواهر شوهرم گفت: محمدرضا را می خواهند بیاورند همان لحظه فهمیدم. حالم بد شد و به بیمارستان منتقل شدم. یک نفر داخل اتاق آمد و گفت ایشون همسر شهید هستند و دیگر چیزی نفهمیدم . * شهید نادی؛ مردی با اخلاق آسمانی یاری با اشاره به اینکه همسرم ...

حکایت های خواندنی/ جذابترین داستان کلیله و دمنه؛ هیچ جا وطن نمی شود

پنهان شد. در آنجا از تنگی جا، داشت خفه می شد؛ اما از ترس عقاب و شاهین دیگر جرئت نکرد بیرون بیاید و همان جا ماند تا شب شد. شب هم همان جا ماند و چون از گرسنگی هم دیگر طاقت جیک زدن نداشت، صبح روز بعد، نماز خودش را هم که هرروز به صدای بغ بغو می خواند فراموش کرد و همه اش به یاد دوست خود نوازنده بود و از فراق او غمگین بود. صبح وقتی هوا روشن شد و بازنده دید صدا و ندایی نمی آید آهسته آهسته از ...

از تولید نارنجک تا حمله اسرائیل

به گزارش اصفهان زیبا ؛ صبح یکشنبه؛ بیست و پنجم خرداد بود که خبر حمله موشکی اسرائیل به خیابان امام خمینی اصفهان در رسانه ها منتشر شد؛ انفجار در سوله ای در مجاورت شهر فرش! کارخانه توحید که در سال های دفاع مقدس نقطه ای برای ساخت و تولید مهمات بود حالا شده بود نقطه ای حساس برای رژیم صهیونی که در سومین روز شروع جنگ، آنجا را می زند... پایه گذار این مکان اما قدرت الله میرزاییست ...

فرسودگی خاموش؛ نسلی که فقط دوام می آورد، نه زندگی می کند

...؛ پدر و مادرهایی که با درآمد بازنشستگی، خود نیز تحت فشارند و توان روانی شنیدن دغدغه فرزندشان را ندارند. جوانی که نه می تواند برای دردش راه حل پیدا کند، نه حتی کسی را پیدا می کند که حرفش را بفهمد. فرهنگ عمومی هم این خستگی را نمی بیند. اگر بگویی خسته ام ، می شنوی: مگه فقط تو خسته ای؟ ما هم همین بودیم. اما واقعیت این است: نه، آن ها خسته نبودند مثل امروز. امروز، خستگی با ...

ایرنا ۱۴۰۴/۰۴/۲۲ - ۰۷:۴۶

حکایت ایثار و شهادت طلبی امدادگران در میانه آوارها

به گزارش ایرنا در جنگ تحمیلی 12 روزه در شرایطی که دشمن متخاصم در میان آوارهای ریخته بر پیکرهای مظلوم و معصوم مادران و کودکان بی دفاع ردی آشکار از انسان ستیزی و کودک کشی خود برجای گذاشته بود این بار فرزندانی از جنس یاری رسانی و امدادگری با ایثار و جان برکفی در زیر آوار خانه های امن دیروز بی محابا به دنبال نجات جان های محبوس شده در چنگال عداوت دشمن کور دل می گشتند. امدادگران هلال احمر ...

روایت ایثار؛ سه قاب از خانواده های شهدای حمله تروریستی در قطعه 42 بهشت زهرا (س)

از اشک به زبان می آورد. هادی، یکی از کارکنان محل هدف گرفته شده در حمله تروریستی اخیر بود. مردی که هیچ کس گمان نمی کرد روزی شهید شود. پدر یک پسر نوجوان 16 ساله بود و ستون خانه ای که حالا جای خالی اش هر گوشه اش را فرا گرفته. مهدی؛ برادر شهید با صدای گرفته تعریف می کند: روز حادثه، وقتی خبر انفجار اومد، همه مون امید داشتیم که زنده اس. منتظر تماس بودیم. گفتیم اینم مثل همیشه شوخی ...

قانون مدیریت بحران باید مناسب با جنگ باشد | 729 تیم مددکاری به شکل داوطلب به کمک مردم آمدند

هزار نان برای مراکز ما پخت می کرد. جنگ 12 روزه نشان داد که اگر خدمات اجتماعی در کنار اقدامات نجات و امنیتی دنبال شود، می تواند شرایط را برای تاب آوری و اعتماد بیشتر مهیا کند. به عنوان مثال مددکارهای ما در روزهای جنگ با خانواده ای مواجه شدند که حاضر نبود خانه تخریب شده را پس از حمله موشک ترک کند، همکار اورژانس اجتماعی ما با استفاده از نردبان های آتش نشانی خود را به این خانه می رساند و ...

مامایی که در جنگ پناهگاه مادران شد

بهداشت شهر ری خدمت می کند، به گفته وی از روز جمعه که خبر ناگوار حمله رژیم صهیونی به ایران شنیده شد، ستاد بحران تشکیل و اعضای ستاد تصمیم گرفتند که مراکز انتخاب شده بیش از پیش به مردم ارائه خدمت بدهند. من مسافرت بودم اما زمانی که از سمت مرکز بهداشت با من تماس گرفتند با توجه به بحران پیش آمده تصمیم گرفتم به تهران بازگردم و حتی از نظر روحی هم شده به مردم خدمت رسانی کنم، با خود فکر کردم اگر ...

روایتی عاشقانه از 12 سال زندگی با مردی که بی ادعا زیست و با افتخار رفت

.... شهادت یک انتخاب بود، نه یک حادثه همسر این شهید والامقام درباره واکنش خانواده و دوستان به شهادت محمد بیان کرد: همه شوکه شده بودند. اصلاً باور نمی کردند. چون محمد تا لحظه آخر، از مأموریت هایش چیزی نمی گفت. حتی خیلی از آشناهایمان نمی دانستند دقیقا شغل محمد چیست! همکارانش می گفتند که در لحظه حمله فقط 30 ثانیه وقت داشتند. او نرفت که خودش نجات پیدا کند، ایستاد و دیگران را فرستاد ...

Read Entire Article