ترکش و انفجار بر تن تهران / گزارش میدانی از حمله اسرائیل به مناطق مسکونی پایتخت و گفت‌و‌گو با بازماندگان

4 hours ago 1

کد خبر: ۳۰۸۵۰۶

تاریخ انتشار: ۱۲:۳۶ - ۲۷ خرداد ۱۴۰۴

یک روز پس از ظهر ملتهب ۲۵ خردادماه تهران است؛ باقی‌مانده آوار‌های حمله به شهر در حال جمع‌شدن است، آوار‌های خانه‌های مسکونی و ساختمان‌های فروریخته در بلوار کشاورز، آپادانا، میدان قدس، سهروردی، عشقیار، شریعتی و قدوسی که هدف حمله اسرائیل قرار گرفتند و هنوز هم پیکر‌هایی لابه‌لای تل‌سنگ، خاک و آهن در آنها مفقودند.

ترکش و انفجار بر تن تهران

اقتصاد۲۴- حوالی سه بعدازظهر ۲۵ خردادماه، دو پرتابه به میدان قدس تهران اصابت کرد؛ یکی به دفتر امور مساجد که بالای ساختمان بانک شهر است و دیگری به خودروها، رهگذران و عابران منتظر پشت چراغ قرمز

یک روز پس از ظهر ملتهب ۲۵ خردادماه تهران است؛ باقی‌مانده آوار‌های حمله به شهر در حال جمع‌شدن است، آوار‌های خانه‌های مسکونی و ساختمان‌های فروریخته در بلوار کشاورز، آپادانا، میدان قدس، سهروردی، عشقیار، شریعتی و قدوسی که هدف حمله اسرائیل قرار گرفتند و هنوز هم پیکر‌هایی لابه‌لای تل‌سنگ، خاک و آهن در آنها مفقودند.

حوالی سه بعدازظهر ۲۵ خردادماه، دو پرتابه به میدان قدس تهران اصابت کرد؛ یکی به دفتر امور مساجد که بالای ساختمان بانک شهر است و دیگری به خودروها، رهگذران و عابران منتظر پشت چراغ قرمز؛ شهروندانی عادی، شهروندانی غیرنظامی، مثل متین صفائیان ۱۶ ساله، مثل صالح بایرامی، گرافیست ۴۲ ساله‌ای که او هم همان جانش را از دست داد. مثل صاحبان خودرو‌هایی که از آنها یک تکه‌آهن باقی ماند.

هنوز تعداد کشته‌ها و جانباخته‌های حملات دیروز مشخص نیست، اما تا روز سوم حمله اسرائیل به ایران، ۲۲۴ نفر کشته شده‌اند. حسین کرمانپور، رئیس مرکز روابط عمومی وزارت بهداشت، روز یکشنبه اعلام کرده بود که بعد از گذشت ۶۵ ساعت از تجاوز اسرائیل، ۱۴۸۱ نفر مصدوم و شهید شده‌اند که از این تعداد ۱۲۷۷ نفر در بیمارستان‌های دانشگاهی کشور بستری شده و بیش از ۹۰ درصد آنها غیرنظامی‌اند. از میان این مصدومان هم ۵۲۲ نفر ترخیص شده‌اند و ۲۲۴ زن، مرد و کودک شهید شده‌اند.

شهر بعد از حمله روز گذشته نیمه‌تعطیل شده و صف‌های کیلومتری پمپ‌بنزین‌ها تمام نمی‌شود، درست مثل صفی که از ابتدای خیابان تجریش تا پمپ‌بنزین نزدیک باغ فردوس ادامه دارد.

 از حمله دیروز به میدان قدس و ابتدای خیابان باهنر، یک گودال عمیق دو، سه متری روبه‌روی شهرداری منطقه و یک ساختمان متلاشی باقی مانده است. ماشین‌های آتش‌نشانی و خودرو‌های آبفا و پلیس دور تا دور میدان قدس ایستاده‌اند و با یک نوار زرد آن را محصور کرده‌اند. تردد خودرو‌ها محدود شده است و صدای عملیات امدادی قطع نمی‌شود.


بیشتر بخوانید:جدیدترین قیمت اجاره خانه در منطقه ۸ تهران + جدول


نیرو‌های آب و فاضلاب چندمتر جلوتر، درست در ابتدای خیابان باهنر داخل گودال ناشی از انفجار در حال تعمیر لوله‌های تخریب شده‌اند و چند نفری از آنها که بیرون ایستاده‌اند، می‌گویند شاید تا عصر امروز آب وصل شود. قطعی آب تا مناطق یک، دو و سه هم رسیده است و یکی از نیرو‌های آبفا می‌گوید از اینجا تا ولنجک و سر خیابان خاقانی آب قطع شده است. 

۲۰ تانکر از همه مناطق آبفا آمده‌اند و زمان زیادی می‌برد که از آب پر شوند و به مناطق آبرسانی کنند؛ چون تعدادشان هم کم نیست و پنج لوله اصلی آب ترکیده است. زن و مرد جوانی رو به میدان ایستاده‌اند. دختر جوان در یک رستوران در فرشته کار می‌کند که حالا به‌دلیل قطعی آب، تعطیل شده. مرد جوان فکر می‌کند که میدان را با موشک نزده‌اند: «انگار چیزی از داخل زده‌اند، مثل شهران.»

کمی پایین‌تر از شهرداری منطقه یک، محل ساختمانی است که مورد اصابت قرار گرفته. ساختمان متعلق به سازمان امور مساجد بود و بالای بانک شهر قرار داشت و هنوز فرو نریخته و آواربرداری نشده؛ این یعنی پیکر‌های مفقودی احتمالی هنوز بیرون نیامده‌اند. موج انفجار روز گذشته ساختمان‌های روبه‌رو را هم تخریب کرده است؛ پارکینگ شهرداری، داروخانه و یک گلفروشی. عابران پیاده روبه‌روی ساختمان متلاشی‌شده می‌ایستند، نگاه می‌کنند، درباره‌اش حرف می‌زنند و فکر می‌کنند هدف هر دو موشکی که دیروز به میدان قدس خورد، همین ساختمان بوده.

مردی با لباس مشکی به ساختمان فروریخته نگاه می‌کند، سیاهپوش عزای سه‌نفر از همکارانش است که با موج انفجار ساختمان روبه‌رو و شکستن شیشه‌ها جان‌شان را از دست داده‌اند: «دفترمان با خاک یکسان شد.

 من حیاط پشتی بودم، موج انفجار هم زیاد بود. ترکش‌اش پیچ‌گوشتی بود. در تراس داشتیم نگاه می‌کردیم و پهپاد را هم دیدیم. مدیرمان، دخترش و مدیر آی‌تی شرکت کشته شدند.» اندازه پهپادی که دیده را نشان می‌دهد؛ بزرگ و به اندازه فاصله بین دو جدول کنار. صاحبان مغازه‌های کناری از هم نام دوستان‌شان را می‌پرسند که ببینند زنده مانده‌اند یا نه؟

«اگر زیر آوار‌ها آدم باشد چی؟» این را مرد میانسالی می‌گوید که به ساختمان مورد حمله نگاه می‌کند: «طبقه دوم هنوز آوار دارد، اگر آدم زیر آوار مانده باشد، پیکرش چه می‌شود. اصلاً نتوانسته‌اند داخل آن بروند که جنازه‌ای هم بیرون بیاورند. او از ماشینی می‌گوید که دیروز به‌شدت آسیب دیده بود و از روز قبل همچنان دست نخورده همانجا مانده بود. فکر می‌کند که اگر راننده‌اش در آن مانده باشد چه؟ ساختمان امور مساجد و بانک شهر چه چیزی دارد که اینجا را زده‌اند؟

صاحب یکی از داروخانه‌های روبه‌رو می‌گوید بعد از حمله، موج انفجار همه قفسه‌ها را پایین ریخت: «وقتی چشم‌هایم را باز کردم، دیدم دو مشتری زخمی شده‌اند و آجر روی سروصورت‌شان پرت شده است. ترکش‌های حمله به زیرزمین داروخانه که یک عطاری است هم رسیده بود. وقتی به آن لحظه فکر می‌کنم، تن و بدنم می‌لرزد. همه ماشین‌هایی که در این منطقه بود، پرس شده بودند، مثل کاغذ. چنان روی ماشین فرود آمده بود که به زمین چسبیده بودند.»

زن دیگری که مالک مغازه‌ای در پاساژ قائم بود، چنددقیقه قبل از انفجار در حال بستن مغازه‌اش بود که ناگهان صدایی همه‌چیز را تکان داد. او کشته‌ها را دیده بود، خودرو‌هایی که مثل کاغذ مچاله شده را هم دیده بود. «دیروز ۵۰ تا جنازه فقط از آن وسط درآوردند. ماشین‌ها پرس شده بود، خرد شده بودند. وحشتناک بود.» او هم دیروز تصمیم گرفته بود که شهر را ترک کنند و به منطقه‌ای امن‌تر بروند؛ ساعت ۱۵ از تجریش به‌سمت شهر پردیس حرکت کرد و ساعت سه نیمه‌شب رسید.


بیشتر بخوانید: پرداخت وام مسکن ۴۰۰ میلیونی به دهک‌های یک تا ۳


نازنین هم یکی از ساکنان میدان ولیعصر است. او شاهد لحظات بعد از حمله روز یکشنبه به نقاطی در میدان ولیعصر تهران بود؛ خانه‌ای در بلوار کشاورز، انفجار یک خودرو در خیابان زرتشت و ساختمان وزارت امور خارجه. 

او می‌گوید: «دیروز سمت میدان ولیعصر وحشتناک بود. تا قبل از آن فقط شب‌ها صدای پهپاد را می‌شنیدیم. اما روز یکشنبه قبل از ساعت چهار صدای انفجار‌های متعددی می‌آمد. وقتی از خانه بیرون آمدیم، دیدیم پشت هتل اسپیناس یک خانه مسکونی مورد حمله قرار گرفته. همه مسافر‌های هتل از ترس بیرون ریخته بودند.

همان قسمت همسر یک مرد زیر آوار مانده بود و تا وقتی آنجا بودم ندیدم که او را بیرون بیاورند. غیر از آن، کنار ما خانواده‌ای بودند که پدر و مادر زیر آوار مانده بودند و نوه‌ها و مادربزرگ بیرون بودند. مادر خانواده را با صورت زخمی و وحشت‌زده بیرون کشیده بود، یک مرد دیگر را هم که موج انفجار او را گرفته بود هم از زیر آوار بیرون کشیده شد؛ آنقدر ترسیده بود که دخترش را پس می‌زد، می‌گفت مرگ را با چشم‌هایم دیدم. فقط می‌گفت با من صحبت نکنید، صدایتان من را دارد دیوانه می‌کند. سمت خیابان زرتشت یک خودرو منفجر شد و نمی‌دانم انتحاری بود یا نه؟ سمت میدان فاطمی هم وزارت کشور را زدند.»

شهدای خیابان شریعتی

قصه شهدا و مجروحان هم به تلخی تمام، همچنان ادامه دارد. در این حمله، سعید موسوی ۶۵ ساله، فاطمه موسوی ۶۵ ساله و حدیثه موسوی ۳۷ ساله سه‌نفر از کسانی بود که در حمله اسرائیل به خیابان محبی در خیابان شریعتی تهران جان خود را از دست دادند، اما هنوز هیچ نشانی از پیکرهایشان در دست نیست.

محمد پسر بزرگ این خانواده ۳۱ ساله، صبح روز ۲۵ خردادماه وقتی بیدار شد تا به محل کارش برود، تصور نمی‌کرد که عصر همان روز دیگر نه خانه‌ای داشته باشد، نه پدری به‌نام سعید، نه مادری به‌نام فاطمه و نه خواهری به‌نام حدیثه. محمد موسوی بعدازظهر یکشنبه ۲۵ خردادماه، وقتی خبر‌های حمله را شنید که می‌گفتند خیابان شریعتی هدف قرار گرفته، با شتاب خود را به محل رساند.

اما آنجا دیگر خانه‌ای نبود؛ او غیر از تلی از خاک و آوار چیز دیگری ندید. سه موشک، خانه محمد و سه خانه دیگر در کوچه‌ای از خیابان شریعتی را به‌طور کامل با خاک یکسان کرده بودند و حالا از خانواده چهارنفره آنها، فقط محمد زنده مانده است. محمد و بیتا، خواهر سعید موسوی، تمام شب را در سردخانه‌ها، از سالن معراج بهشت زهرا تا پزشکی قانونی کهریزک، به دنبال عزیزان‌شان گشتند‌اما پاسخی نگرفتند.

بیتا موسوی، خبرنگار باسابقه فرهنگی که حالا برادر، همسر برادر و دختر آنها را از دست داده، در این باره به «هم‌میهن» می‌گوید، سربازان پزشکی قانونی کهریزک هر ۱۰ دقیقه می‌آمدند و می‌گفتند، برو مادرت را بیاور تا نمونه DNA بدهد که: «جنازه‌هایی داریم بی‌نام، با چهره‌هایی له‌شده که قابل شناسایی نیستند.» او می‌گوید، محمد وقتی به محل انفجار رسیده، مأموران از او کارت ملی خواسته‌اند و بعد از تأیید هویت‌اش اجازه ورود داده‌اند.

صحنه‌ای که محمد برای همیشه به‌خاطر خواهد سپرد، دیدن پیکر بی‌جان حدیثه بود: «موهایش روی صورت خون‌آلودش افتاده بود، اما محمد او را شناخت؛ همان لحظه که او را روی برانکارد می‌بردند.» محمد موسوی و فاطمه موسوی، هردو بازنشسته و دخترشان آمنه (حدیثه) موسوی، کارمند شرکتی خصوصی در تهران بود.

یک درخت «مهری» را نجات داد

یک درخت، مهری را نجات داد. آن شب که انفجار، اتاق‌خواب خانه مهری و مجید را در شب سالگرد ازدواج‌شان، در مجتمع ارکیده شهرآرا تهران خراب و آنها را از پنجره به بیرون پرت کرد، یک درخت دست به کار شد؛ شاخه‌هایش زیر کتف دررفته مهری و دور جنین چهارماهه‌اش حلقه زدند و آنها را تا صبح، میان آسمان و زمین، بی‌صدا در آغوش کشیدند. همان درختی که درست زیر سایه‌اش، پیکر بی‌جان مجید آرام گرفته بود.

مهری، از حوالی سه بامداد ۲۳ خردادماه تا ساعاتی بعد که امدادگران رسیدند، چشم از پیکر همسرش برنداشت. او را می‌دید که بی‌حرکت و بی‌صداست، اما باور نمی‌کرد که دیگر جانی در بدنش نیست. مرگ، میان شاخه‌های یک درخت و سایه آرامِ ریشه‌اش، زندگی را از یکی گرفت و دو جان دیگر را بخشید؛ تا فردا که پیکر مجید جواهری را در بهشت زهرا به خاک بسپارند.


بیشتر بخوانید: جدیدترین قیمت آپارتمان‌های کهنسال در تهران خرداد ۱۴۰۴ + جدول


دلارام، خواهرزاده مجید که حالا داغدار تنها دایی‌اش است به «هم‌میهن» می‌گوید، مجید جواهری متولد ۱۳۵۹، مهندس عمران بود و در پژوهشگاه علوم انسانی کار می‌کرد: «در کنار آن، کار بازسازی ساختمان و نجاری هم انجام می‌داد. مادرم همیشه می‌گفت از کودکی، همه کار‌های فنی خانه با مجید بود. بعدها، با گشت‌وگذار در یوتیوب، علاقه‌اش به کار‌های فنی بیشتر هم شد. تازه می‌خواست از پژوهشگاه استعفا بدهد و تمام‌وقت به کار ساختمانی مشغول شود.»

دلارام می‌گوید، مجید و همسرش مهری دهشیری، متولد ۱۳۶۷که معمار بود، از وقتی ازدواج کرده بودند با هم کار مشترک می‌کردند: «دایی سه ساله بود که پدرش فوت شد. او پدرش را نشناخت، همانطور که دیگر پسرش را هم نخواهد دید.

خیلی از این‌که دارد بچه‌دار می‌شود ذوق‌زده بود. مادرش را هم در کرونا از دست داد. او ستون فامیل ما، عاشق سفر، طبیعت و عاشق زندگی بود.» مجید و مهری دو سال پیش در مجتمع ارکیده خانه خریده بودند، بازسازی خانه که تمام شده بود، ازدواج کردند و به این خانه رفتند: «مهری چهارماهه باردار بود و آن شب اول حمله، اسرائیل یک دانشمند هسته‌ای را که در مجتمع آنها زندگی می‌کرده، هدف قرار داد.

مجید و مهری در اتاق‌خواب‌شان خواب بودند که دیوار اتاق کنده می‌شود و آنها به بیرون پرت می‌شوند. مهری جزو معدود بازماندگان ساختمان‌شان است. بعد از یک‌روز امدادگران به ما گفتند برای پیدا کردن مجید بروید بیمارستان رسول اکرم. خانواده به بیمارستان رفتند ولی پیدایش نکردند، رفتند کهریزک ولی آنقدر تعداد کشته‌شده‌ها زیاد بود که طول کشید پیدایش کنیم.

تا اینکه دیروز خانواده در همان کهریزک شناسایی‌اش کردند.» به مهری دهشیری که از اولین شب حمله اسرائیل به ایران جان به‌دربرده تازه امروز گفته‌اند که دیگر مجید نیست؛ دلارام می‌گوید مادرش، خواهر مجید این خبر را به مهری داده: «مادرم هم اصلاً حالش خوب نیست. او خواهرش را هم چندسال پیش از دست داد. مادربزرگم هم در دوران کرونا فوت شد.»

او از رنجی دیگر هم می‌گوید؛ رنجی مجازی، اما واقعی: «در این روز‌های عزاداری، دیدن پست‌ها و نظراتی که قربانیان غیرنظامی را «غیرعادی» یا «وابسته» می‌دانند، برای من و خانواده‌ام بسیار آزاردهنده بوده است. دایی من، مجید، فقط یک آدم معمولی بود. کسی که عاشق ساختن بود، نه جنگیدن. این ساختمان، پُر بود از خانواده‌هایی که دیگر در میان ما نیستند؛ انگار هر عکسی که از کشته‌شده‌های این جنگ منتشر می‌شود، می‌شود ملک مردم که هر قصه‌ای را برایشان می‌چینند. جهان باید بداند که این جنگ، فقط نظامیان و اهداف خاص را نمی‌کشد؛ زندگی‌های عادی را، خانواده‌های بی‌دفاع را هم نشانه رفته است.»

آن خانه، دیگر نیست

احمدرضا ذوالفقاری، استاد فیزیک هسته‌ای دانشگاه شهید بهشتی، ۶۰ ساله، ساکن یکی از واحد‌های مجتمع پاتریس لومومبا بود؛ همان ساختمانی که در همان شب نخست حمله اسرائیل به تهران، هدف حمله مستقیم قرار گرفت. در آن شب، احمدرضا، همسرش پروانه و پسر ۳۳ ساله‌شان محمد در خانه بودند و هر سه، در همان خانه جان باختند.

«پیمان اکبرنیا»، خواهرزاده احمدرضا ذوالفقاری در گفت‌و‌گو با «هم‌میهن» می‌گوید: «ما طبقه پایین دایی‌ام زندگی می‌کردیم؛ من و همسرم. آن شب، خوشبختانه در سفر بودیم. صبح روز حادثه، وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم در شبکه‌های اجتماعی ویدئو‌هایی منتشر شده که خانه‌مان را ویران نشان می‌داد. همان‌جا متوجه شدیم. تماس‌های زیادی هم شروع شد. مادرم و خاله‌هایم هم با ما در سفر بودند.


بیشتر بخوانید:چه کسانی در تهران خانه‌های دلاری اجاره می‌کنند؟


همه شوکه شده بودیم، اما امیدوار؛ امیدوار که شاید معجزه‌ای رخ دهد...، اما نشد. هیچ‌کس از ساختمان ما زنده بیرون نیامد. خانه‌های اطراف هم به‌شدت آسیب دیدند. کل خانه و زندگی من و همسرم نابود شد.»

او درباره دایی‌اش می‌گوید: «دایی آدم آرام و خیری بود. تا جایی که من می‌دانم، فقط در دانشگاه شهیدبهشتی تدریس می‌کرد و در هیچ نهاد دیگری شاغل نبود.»

جسد پروانه، همسر احمدرضا، همان صبح از زیر آوار بیرون آورده شد، اما پیکر احمدرضا و محمد، دو روز بعد پیدا شد. هنوز مراسم خاکسپاری هیچ‌یک برگزار نشده است. پیمان درباره محمد می‌گوید: «محمد، پسردایی‌ام، فارغ‌التحصیل مهندسی برق از دانشگاه شریف بود؛ برنامه‌نویس، اهل سفر، طبیعت‌دوست و بسیار اهل مطالعه. او ایران را دوست داشت، اما منتقد هم بود. دلش برای مردم و آینده کشور می‌سوخت. محمد دنبال اصلاح بود و دنبال روشنایی برای ایران.» پیمان می‌گوید: «در این روز‌های جنگ و سوگ، تنها چیزی که باید به آن فکر کنیم این است که ایران، ایران بماند.»

منبع: هم میهن

Read Entire Article