وصیت فرهنگی پژوهشگری که عاشق ایران بود

5 hours ago 1

باشگاه خبرنگاران جوان - از ندوشن یزد برخاست و به یکی از ستون‌های فرهنگ معاصر ایران بدل شد؛ «محمد‌علی اسلامی ندوشن» با بیش از ۷۰ کتاب و ۵۰۰ مقاله نشان داد چطور عشق به زبان فارسی و استقلال نظر می‌تواند نسل تازه را شیفته قلم کند. شاه بیت همه کتاب‌های این نویسنده یک جمله ناب است که همان هم وصیت فرهنگی او به ایرانیان شد.

«ایران خواهد ماند»؛ جمله‌ای که محمدعلی اسلامی ندوشن بار‌ها بر زبان آورد و آن را نه صرفاً شعاری، بلکه باور اصلی زندگی و آثار خود قرار داد. نویسنده، پژوهشگر، شاهنامه‌پژوه و منتقدی چندوجهی که هشت دهه با قلمش در مسیر حفظ زبان و فرهنگ فارسی گام برداشت و همواره دغدغۀ اصلی‌اش سرنوشت ایران بود.

در سالروز تولد این استاد که همه ما به او مدیون هستیم باید گفت که او با نثر روان و فاخر خود، پلی میان ادبیات کلاسیک و نیاز‌های جامعۀ مدرن زد و نشان داد که می‌توان هم تاریخ و ادب ایران را پاس داشت و هم دغدغه‌های اجتماعی امروز را بیان کرد.

به مناسبت سالروز تولد او، به سراغ یکی از همنشینان و همراهان او رفتیم؛ کسی که ساعت‌های بسیاری را در کنار دکتر اسلامی گذراند. حسین مسرّت، پژوهشگر و کتاب‌شناس یزدی که از سال ۱۳۶۴ مکاتباتش با استاد آغاز شد و پس از دیدارشان در سال ۱۳۶۵، رابطه‌ای مریدانه و صمیمی شکل گرفت. مسرت، بخشی از زندگی و اندیشه‌های اسلامی ندوشن را در کتاب‌هایی، چون «دیباچه‌ها»، «در آیینۀ روزها» و «روشن‌تر از روشن»، «سخنگوی فرهنگ ایرانی»، و دورۀ پنج جلدی «دیدگاه‌ها» دیگر کتاب‌ها و گفتار‌ها ثبت کرده است. این رفاقت، گفت‌و‌گو درباره ندوشن را نه صرفاً پژوهشی، بلکه بازگویی خاطرات انسانی و صمیمانه‌ای کرده است؛ روایت شخصی از استادی که با آن جایگاه فرهنگی بلند، همیشه خود را در برابر مردم و همشهریانش مسئول می‌دانست.

اسلامی ندوشن با بیش از ۷۰ کتاب و بیش از ۵۰۰ مقاله در موضوعات ادبیات، ایران‌پژوهی و علوم انسانی، پلی میان ادب کهن و نیاز‌های جامعۀ مدرن ساخت.

استقلال نظری و بی‌نیازی او از وابستگی‌های حزبی، آثارش را ماندگار کرد و نسل‌های بعد را شیفتۀ خود کرد. جملۀ او که «ایران همیشه خواهد بود، ایران همیشه خواهد ماند»، نمادی از عشق بی‌پایانش به وطن است و آثار او، به ویژه ثبت‌شده توسط دوستانی، چون مسرّت، چراغ راهی برای علاقه‌مندان به فرهنگ و ادب ایران باقی مانده است.

آقای مسرّت، آشنایی شما با دکتر اسلامی ندوشن چگونه و از کجا آغاز شد؟

یکی از صمیمی‌ترین دوستان من دکتر اسلامی بود و از سال ۱۳۶۴ مکاتبات ما شروع شد و در سال ۱۳۶۵ که ایشان را در تهران دیدم رابطۀ مریدی و مرادی شکل گرفت و من چندین کتاب دربارۀ ایشان نوشتم.

قطعاً خاطره‌های بسیاری از این رفاقت طولانی دارید. کمی برای ما می‌گویید؟

خاطرم هست که در همان سال ۱۳۶۴ در نشریه ندای یزد، گفتاری دربارۀ کتاب روز‌های ایشان نوشتم. دکتر بعد از آن برایم در نامه هایش مرا «دوست نادیده گرامی» خطاب می‌کرد. ایشان بار‌ها در نامه‌ها می‌گفتند که اگر تهران آمدی، حتماً بیا تا ببینمت. حقیقتش من به دلیل جایگاه والای دکتر خجالت می‌کشیدم، اما آخرش دل را زدم به دریا و به خانه‌شان رفتم؛ و در آنجا از نزدیک خوی مردمی دکتر را دیدم و بعد از آن هم ایشان یکی از صمیمی‌ترین افراد زندگی من شدند.

علاوه بر آن در برخی از موارد که از دکتر برای سخنرانی دعوت می‌شد، از من پرس و جو می‌کردند که مبادا این برنامه‌ها به جایی و جناحی وصل باشد.

خاطرم هست که در اریبهشت سال ۱۳۸۴ یک بار قرار بود برای ایشان بزرگداشتی بگیریم، ولی ایشان با انجام چنین کاری موافق نبودند. ما نام برنامه را «دیدار دوستانه با دکتر اسلامی» گذاشتیم و با این کلک دکتر را به آنجا بردیم.

ارتباط ما تا سال‌ها ادامه داشت و حتی وقتی که ایشان به کانادا رفتند، با هم ارتباط داشتیم. اکنون هم ماهی یک بار با خانم دکتر شیرین بیانی، همسر ایشان و استاد نامدار تاریخ دانشگاه تهران، گفت‌و‌گو می‌کنیم.

ایشان با آن نام بلندی که داشتند، همواره می‌گفتند:من نتوانستم کاری برای مردم یزد به ویژه مردم ندوشن انجام دهم، ولی نام ندوشن را درجهان گرداندم؛ ایشان نمی‌دانستند که نام دکتر «اسلامی ندوشن» برای ما یزدی‌ها افتخار است. ولی افسوسی که ما یزدی‌ها داریم، به خاک سپرده شدن استاد در شهر نیشابور است.

چرا این اتفاق افتاد و چرا در یزد به خاک سپرده نشدند؟

ما بسیار تلاش کردیم این اتفاق بیفتد. حتی زمانی که دیگر ایشان در بستر بیماری بودند و چندان قدرت تکلم نداشتند، این مسئله را که بعد از وفاتشان در یزد به خاک سپرده شوند، با خانم بیانی مطرح کردیم ولی خانم بیانی از مطرح کردن آن با استاد خجالت می‌کشیدند. بعد از آن دکتر محمدجعفر یاحقی، نقل کردند که استاد به صورت شفاهی گفته است که بعد از مرگ دوست دارند نزد خیام به خاک سپرده شوند.

خانم بیانی مشکلی نداشتند؟

خیر. خانم بیانی هم مخالفتی نکردند و گفتند روی حرف آقای یاحقی حرفی نمی‌زنند.

آقای دکتر، اسلامی ندوشن در تاریخ فرهنگ معاصر ایران چه جایگاهی دارد؟ او را بیشتر باید نویسنده دانست، منتقد ادبی یا متفکر اجتماعی؟

به نظر من او یک انسان چند وجهی بود؛ یعنی هم نویسنده، هم پژوهشگر، هم شاهنامه‌پژوه، هم حافظ‌پژوه و هم منتقد اجتماعی. او جز نادر انسان‌هایی بود که در همۀ زمینه‌ها صاحب‌نظر و کارشناس بود و از این دست انسان‌ها ما کم داریم. مثلاً گفتار‌های بسیار زیادی دربارۀ اوضاع ایران، گذشته و حال و آینده داشته. او یکی از ایران‌پژوهان و ایران‌شناسان هم بود و چندین کتاب به نام ایران دارند، مانند «ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟»، «ایران و تنهایی‌اش»، «ایران را از یاد نبریم»، «ایران و جهان از نگاه شاهنامه» «ایران، لوک پیر»، «ایران و یونان» و ... دارد. تقریباً در ۵۰۰ مقالۀ دکتر اسلامی، در همه زمینه‌ها حتی آلودگی هوای تهران، سخن رفته و گفتار‌های زیبایی دارند.

خوشبختانه حدود ۷۰ کتابی که استاد باقی مانده، گویای زندگی پرفراز و نشیب و استادی و چیره‌دستی او در تمام زمینه‌های علوم انسانی است. ایشان دانش‌آموختۀ حقوق از دانشگاه فرانسه بود و با اینکه رشتۀ حقوق خوانده بود و چند سالی هم قاضی بود، آن را رها کرد و در حوزۀ ادبیات و در دانشگاه تهران تدریس می‌کردند.

شما به کتاب‌های استاد درمورد ایران اشاره کردید که گویای ایران‌دوستی ایشان است. اندیشه‌های ایشان در این زمینه چه اثری روی نسل بعدی گذاشته است؟

تقریباً بسیاری از کتاب‌هایی که دکتر اسلامی ندوشن نوشته است، خوانندگان خوبی داشته و بسیاری از آنها شیفتگان نظریات استاد هستند. به ویژه علاقه‌مند به استقلال نظری که ایشان داشتند، دارند. یعنی دکتر اسلامی به رغم اینکه در همه زمینه‌ها فعال بود، وابستگی به هیچ حزب و جناحی نداشت. این عدم وابستگی و استقلالش و استغنای طبعی که داشت باعث این محبوبیت شده. در عین حالی که در همه زمینه‌ها کاردان و کارشناس بودند و حتی پیش از انقلاب، گویا پست‌هایی به ایشان پیشنهاد شد، نپذیرفتند و همیشه این استغنای طبع خود را داشتند و می‌گفتند که وظیفۀ من نوشتن است، وظیفۀ من گفتن است.

او درد را می‌شناخت و آن را بیان می‌کرد؛ فرقی نمی‌کرد در زمینۀ اجتماعی باشد یا فرهنگی و علمی. کتاب «سخن‌ها را بشنویم» از ایشان، بازتابی از اوضاع اجتماعی، سیاسی ایران در دورۀ خودش است. در این کتاب، هر گفتاری مخاطب خاص خودش را دارد؛ مردم، مدیران و تصمیم‌گیران کشور.

یکی از ویژگی‌های بارز ایشان اندیشمند بودنشان است؛ این ویژگی چطور در سیر تکامل ادبیات معاصر فارسی تاثیر گذاشته است؟ آیا ما می‌توانیم ایشان را پلی بین ادبیات کلاسیک و نیاز‌های جامعۀ مدرن بدانیم؟

بله دکتر در سال‌های نخستین فعالیت‌های ادبی خود، شعر می‌سرودند و در قالب چهارپاره کار می‌کردند و جزو صاحب‌قلمان شعر بودند. ولی خودشان می‌گفتند که یک زمانی به یک نقطه‌ای رسیدند که دیدم در شعر نمی‌توانم پیشرفت کنم. عقیده‌اش این بود تا وقتی قله‌هایی مثل حافظ و سعدی هستند، نیازی به من نیست و به نثر روی آوردند. چنانکه اگر شما دورۀ هشت جلدی کتاب «فرهنگ سخن» اثر استاد دکتر حسن انوری را دیده باشید، بسیاری از شواهد واژگانی یا شواهد لغوی آن از کتاب‌های دکتر اسلامی است.

بسیاری از مشتاقان ادبیات فارسی شیفته نثر دکتر اسلامی هستند. نثری که بسیار روان و زلال است و انگار یک دریای عمیقی است با آب زلال. در تمام نوشته‌هایش این نثر زیبا، پالوده و پاکیزه به چشم می‌خورد. ایشان حدود ۸۰سال قلم زدند.

هشتاد سال زمان زیادی است؛ به گمانم این بی‌نظیر است که کسی هشت دهه از عمر خود را صرف زبان و ادب فارسی کند. دیگر از این دست افراد کم داریم.

بله. حدود هشتاد سال این نثر فاخر در آثار دکتر اسلامی جاری و ساری بود و اکنون یکی از معیار‌های نثر معاصر ماست. اگر در تمام متون نثری معاصر بگردیم، کسی را مانند ایشان مسلط و مؤثر پیدا نمی‌کنید. افرادی مانند ایرج افشار، دکتر شفیعی کدکنی، دکتر زرّین کوب، دکتر یوسفی و ... جزو نوادر هستند؛ یعنی انسان‌هایی که بتوانند در همه حوزه‌ها قلم بزنند و در صدر باشند.

یکی از آثار فاخر ما کتاب چهار جلدی «روزها» از دکتر اسلامی است که زنده‌یاد دکتر غلامحسین یوسفی بسیار از او تعریف کرد. وی در هر زمینه‌ای که دکتر قلم زده و بر آن دست گذاشته، آثار برجسته‌ای را خلق کرده است. از تامل در «حافظ» تا «فردوسی».

آثاری از دکتر اسلامی ، در دروس ادبیات فارسی مدارس دیده می شود نظر شما دربارۀ این اتفاق خوب چیست؟

 این نشان‌دهنده نقش دکتر است. تلاشی که دکتر در باورپذیری اندیشه‌های خود و زیباسازی نثر فارسی داشته، باعث شده که چه بسا بهتر از صدها نویسنده در طول این ۱۰۰ سال اخیر باشد و نوشته‌هایش در کتب درسی قرار گیرد.

دکتر اسلامی در یکی از روستاهای دورافتاده به نام ندوشن که در ۸۰ کیلومتری یزد است بدون هیچ پشتوانه‌ای به این درجه رسیده است. او یک آدم خودساخته بود و کم‌کم جای خودش را پیدا کرد؛ نخست با مجله سخن، بعداً با مجله یغما و با نشریات دیگر و بعد هم آثاری که در صدر آثار پرفروش ایران بود.

قرار گرفتن نام اسلامی ندوشن در کتب درسی، نشان‌دهندۀ اهمیت دکتر است به عنوان شخصی که خودش جای خودش را باز کرد. من امیدوارم که برنامه‌ریزان درسی در پی حذف این نام‌ها نباشد.

برخی معتقدند او «ملی‌گرایی فرهنگی» را در برابر «ملی‌گرایی سیاسی» نشاند. این تحلیل چقدر درست است؟

آن چه که من از دکتر برداشت کردم این بود که ایشان در هر زمینه‌ای معتقد بود که «سخت‌گیری و تعصب، خامی است». در هیچ زمینه‌ای دکتر تعصب و سخت‌گیری نداشت. یعنی ملی‌گرایی را آن اندازه دوست داشت که ایران را و انسان را. یکی از آخرین جملاتی که از استاد ضبط شده و برجای مانده این است: «ایران همیشه خواهد بود، ایران همیشه خواهد ماند».

و چقدر زیبا و درست گفتند.

بله. ایشان ایران را بسیار دوست داشت.

برخی مهاجرت ایشان در سال‌هالی پایانی عمرشان را در تناقض با این جنبۀ ایران دوستی دانستند؛ نظر شما که سال‌ها با ایشان رفاقت داشتید چیست؟

ببینید، استاد تا زمانی که قلمش توانا بود، در راه آرمانش، اهدافش و باورهایش قلم زد. وقتی که آخرین کتابش را با نام «برگ‌ریزان» نوشت، خودش اعلام کرد که این آخرین کتاب من است و بعد از آن دیگه هرگز ننوشت. یعنی دکتر اسلامی به مرحله‌ای رسیده بود که می‌گفت دیگر بعد از این قلم من نمی‌تواند در خدمت من باشد.

ایشان در سال ۱۳۹۵ از ایران رفت؛ آن هم زمانی که سنش زیاد بود و احتیاج به پرستار و مراقبت داشت. همسرشان هم خانم شیرین بیانی، سن بالایی داشتند و دو فرزند پسر ایشان در کانادا بودند. دکتر اسلامی تا زمانی که توان راه رفتن داشت در ایران بود. افرادی که به مهاجرت ایشان انتقاد می‌کنند شرایط زندگی و سنی استاد را در نظر نمی‌گیرند. سنینی است که برخی راهی آسایشگاه سالمندان می شوند.

«دمدمه‌های اردیبهشت، اصفهان، چون شاهزاده‌ی افسون شده‌ی افسانه است که طلسمش را شکسته‌اند و آرام آرام از خواب بیدار می‌شود. شکوفه‌های به و بادام، رؤیا‌های پرپر شده اویند و بید مجنون معشوقه‌ای که زلف‌های خود را بر او افشانده است. اما بهار جاویدان، در این رنگ‌ها و نقش‌های کاشی‌ها جای دارد؛ بهار منجمد و رمزآلود، چنان که گویی کالبد بنا، مینایی است که روح ایران را در آن حبس کرده‌اند.

من بار دیگر در برابر این مجموعه‌ی حیرت‌انگیز، از خود پرسیدم، به چه معنایند این نقش‌ها و رنگ‌ها؟ چه می‌خواهند بگویند این بوته‌ها و خط‌ها و اسلیمی‌ها که در هم می‌پیچند، به هم می‌پیوندند و باز می‌شوند و می‌روند و باز می‌گردند، مانند رگ‌های یک بدن زنده و سرانجام در نقطه‌ای گم می‌شوند؛ بی آن که بتوان ردپای آنها را تا به آخر دنبال کرد. تنها جوابی که می‌یابم این کلمه است: بهشت. این نقش‌ها و رنگ‌ها، آرزو و رؤیای جهانی بهتر را در خود دارند. جهانی شبیه به بهشت که در آن کوشیده شده است تا «ناپیدا کران» در «محدود» جای گیرد و لانه‌ای برای «نامحدود» جسته شود.»

این بخشی از کتاب «صفیر سیمرغ» از استاد اسلامی ندوشن است که همه ما در دوران دبیرستان بخشی از آن را در ادبیات فارسی خواسته یا ناخواسته خواندیم و از همان زمان نام او در ذهنمان ماند و حتی بار‌ها امتحان دادیم که اسلامی ندوشن که بود و چه آثاری دارد؛ اما آن زمان نمی‌دانستیم که این نام چقدر وسیع و بزرگ است.

منبع: فارس

Read Entire Article